شیعیان معتقدند خداوند تصریح به امامت علی رضی الله عنه و فرزندان او کرده است و علی شایستهتر و اولیتر از دیگران بهجانشینی پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده است، و میگویند ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم به علی و فرزندانش ظلم کرده و حقخلافتشان را غصب کردهاند، و اضافه میکنند هر کس معتقد به صحت خلافت ابوبکر و عمر و عثمان باشد، فاسق بلکهکافر است.
مجلسی در بحار الانوار ج23 ص390 مینویسد: شیعه بر این اصل متفقند که هر کس امامت یکی از ائمه و اطاعت ازآنها را که خداوند فرض دانسته است انکار کند، کافر و همیشه در جهنم خواهد بود. کلینی نیز مینویسد: نافرمانی علیکفر و اعتقاد به برتری کس دیگری جز او شرک است. (الکافی، الحجه،45و52)
در تفسیر نور الثقلین ج1 ص654 آمده است: آیاتی در قرآن تصریح به امامت علی کردهاند اما این آیات را از قرآن حذفکردهاند. اما این آیات را از قرآن حذف کردهاند. مانند: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک فی علی و ان لمتفعل فما بلغت رسالته»
آنچه از گفتههای خمینی نیز میتوان استنباط کرد این است که او بر این باور بوده که قرآن تحریف شده است. خمینی درکتاب حکومت اسلامی مینویسد: ما معتقدیم که پیامبر صلی الله علیه وسلم باید جانشین خود را معین میکرد و این کار را هم کرد واگر این کار را نمیکرد، رسالت خود را ابلاغ نکرده بود (حکومت اسلامی ص20)
اعتقاد به وجود نصی در قرآن که در آن به امامت علی و فرزندانش تصریح کرده باشد، تناقضات و ایرادات ساختاریمهمی را بوجود خواهد آورد.
اولین تناقض: آنچه مسلمین در امر خلافت بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه وسلم انجام دادند بر اساس شوری و مشورت بودهاست. چنانکه خداوند میفرماید: «و امرهم شوری بینهم» «در امورتان با یکدیگر مشورت کنید» سوره شوری آیه38. واضح است که خلافت هم از امور مسلمین، بلکه از مهمترین آنهاست.
دومین تناقض: در نهج البلاغه آمده است که حضرت علی رضی الله عنه به معاویه متذکر شد که شوری از آن مهاجرین و انصاراست و هرگاه بر امامت فردی اتفاق کردند، آن موجب رضایت خداوند خواهد بود و از آن خشنود خواهد شد. (نهجالبلاغه ج3 ص7)
در ادامه روایتی که از آنحضرت نقل شد، آمده است: سپس علی از معاویه خواست که با او بیعت کند و گفت: قومی بامن بیعت کردهاند بر آنچه که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند، پس نه شخصی که حاضر است میتواند به رأی خود برگزیند و نه شخصی که غایب است میتواند رأی مردم را رد کند. از این روایت میتوان پی برد که علی (رض) معتقد بوده که خلافت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله تعالی عنهم مطابق موازین شرعی و بر اساس مشورت و رضایت مردمبوده است.
سومین تناقض: سنی و شیعه متفق القولند که حضرت علی رضی الله عنه با خلفای سه گانه بیعت کرده است. گرچه برخی ازبزرگان شیعه میگویند علی رضی الله عنه ابتدا اعتراض نمود، اما اعتراف میکنند که علی رضی الله عنه پس از خلافت را پذیرفت وبا ایشان بیعت نمود.
بنابراین بیعت علی رضی الله عنه اعتراف به مشروعیت و صحت خلافت آنها و حجتی بر شیعیان است. مجلسی که حکم به تکفیر کسی میکند که معتقد به شرعی بودن خلافت ابوکر و عمر و عثمان باشد، نسبت به حضرت علی که با آنها بیعتکرده است چه حکمی میکند؟
کاشف الغطاء در کتاب اصل الشیعه و اصولها ص91 مینویسد: علی چون دید که ابوبکر و عمر نهایت سعی خود رامعطوف اعتلا و نشر کلمه توحید، تجهیزات ارتش و گسترش فتوحات اسلامی نمودهاند و در جهت رفع ظلم و ستم وتبعیضها کوشش میکنند، با آنان صلح و بیعت کرد.
گفته های کاشف الغطاء مغایر گفته های تیجانی است, آنجا که می گوید: آنها (ابوبکر و عمر) در جهاد سستی کرده و به دنیا گرایش پیدا کردند.
در شرح نهج البلاغه از علی (رضی الله عنه) روایت است که ایشان به هنگام بیعت با ابوبکر (رضی الله عنه) گفتند: از نظر ما مستحقترین فرد برای خلافت ابوبکر است، چرا که او یار غار پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده و ما گذشته نیک او را میدانیم. او کسی است کهپیامبر صلی الله علیه وسلم به او دستور داد که امامت مردم را در نماز برعهده گیرد در حالیکه پیامبر صلی الله علیه وسلم در قید حیات بود. (شرحنهج البلاغه، ج1 ص132)
آخوندهای شیعه برای توجیه بیعت علی رضی الله عنه با خلفای سه گانه دو دلیل میآورند.
اول اینکه: بیعت علی رضی الله عنه بخاطر اسلام و هراس از، از بین رفتن آن بوده است. در رد این توجیه همین بس که بگوئیم دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان رضی الله عنهم عصر طلایی اسلامی بوده که خلافت اسلامی از شرق تا بخارا و ازغرب تا شمال افریقا گسترش پیدا کرد.
دوم اینکه: بیعت علی رضی الله عنه تقیه بوده است. «و به عبارتی دیگر عذر بدتر از گناه» یعنی اینکه علی رضی الله عنه به ظاهر بیعت کرده است و در واقع از بیعت با آنها ناخشنود بوده است. این دلیل از دلیل اول بی اساستر است، چرا که از علی رضی الله عنه چهرهای سازشکار و فریبنده و ترسو ترسیم میکند که آنچه را که میگوید و میکند بر خلاف تمایل باطنی اش میباشد. و براستی آیا علی چنین شخصیتی داشت؟ و مگر نه این که شاعت و حق طلبی آنحضرت زبانزد شیعه و سنیمیباشد؟ در نهج البلاغه از علی رضی الله عنه روایت شده که: من از آن گروهی هستم که ملامت هیچ ملامتگری آنها را از راه خدا باز نمی دارد. (ص195)
پذیرش اینکه علی رضی الله عنه تقیه کرده باشد، در حالیکه ایشان وزیر و قاضی خلفای سه گانه بودهاند، دشوار است. کمااینکه دشوار است که بپذیریم علی دخترش را به نکاح حضرت عمر در آورد و سه نفر از فرزندانش را به نام خلفای سهگانه نامگذاری کرد و این همه را در حال تقیه انجام داده باشد. اهل سنت میگویند نسبت دادن تقیه به شجاعترین فردروی زمین طعنه و ریشخندی به اهل بیت است و میپرسند آیا شایسته است شیعیان که مدعی دوستی علی رضی الله عنه هستند چنین نسبتهایی به ایشان بدهند که حتی درشان یک آدم معمولی هم نیست!؟
در نهج البلاغه روایت شده است که علیرضی الله عنه پیشنهاد خلافت را رد کرد و گفت: مرا رها کنید و کسی دیگر را بجوئید،من اگر وزیرتان باشم برایتان بهتر از آن است که امیرتان باشم. (ص182ـ181) و در صفحه 322 نهج البلاغه اضافه شدهاست که بعد از کشته شدن حضرت عثمان هنگامیکه مردم با علی بیعت کردند، ایشان گفتند: به خدا قسم من نهعلاقهای به خلافت داشتم و نه آرزوی ولایت، اما شما مرا به آن دعوت دادید و مرا بر آن گماشتید.
از این دو روایت میتوان دریافت که علی رضی الله عنه معتقد به وجود ایهای در مورد امامت نبوده است و اگر چنین میبودنمیگفت مرا رها کنید و کسی دیگر را بجوئید. چرا که در این صورت از دستور خداوند سرپیچی کرده بود. (به فرضاینکه بپذیریم قرآن به امات علی تصریح کرده باشد.)
اهل سنت و تشبع متفق القولند که امام حسن رضی الله عنه به نفع معاویه از خلافت کناره گرفت. چنانکه پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودهبود: پسرم حسنرضی الله عنه مرد والامقامی است و شاید که خداوند به واسطه او بین دو گروه بزرگ از مسلمین تفاهم وآشتی برقرار کند.
سوال اینجاست که چرا امام حسن رضی الله عنه از خلافت کنارهگیری کرد؟ هر چند که بعضی از زعمای شیعه به این اقدامایشان معترض هستند. همچون سلیمان بن سرد که یکی از زعمای شیعه است خطاب به ایشان میگوید: السلام علیکیا مذل المومنین، یعنی سلام بر تو ای ذلیل کننده مسلمین (بجای اینکه بگوید السلام علیک یا امیرالمومنین). همینمطلب در کتاب رجال الکشی ص103 و تاریخ یعقوبی ج2ص215 و ارشاد المفید ص190 و الفصول المعمع فیمعرفة احوال الائمه ص162 و احتجاج طبرسی ص148 آمده است. ملا محمد باقر مجلسی هم در کتاب جلاء العیومج1 ص393 به این مطلب اذعان کرده است.
در اینجا اهل سنت میپرسند بحث و جدل پیرامون گذشته و اینکه ابتدا چه کسی میبایست خلیفه میشد چه سودیدارد؟ آیا شیعیان میپندارند که میتوانیم تاریخ را به عقب برگردانیم و این بار خلافت را به علی رضی الله عنه بدهیم؟ نتیجهاین بحث و جدلها جز اختلاف و تفرقه بیشر آیا چیز دیگری است؟ اگر شیعیان به راستی خواهان وحدت امت اسلامیهستند چرا خاطرات گذشته را تازه میکنند؟ ما از آنها میپرسیم مگر آنها اعتقاد به عصمت علی رضی الله عنه ندارند و مگر بهنظر آنها حسن رضی الله عنه معصوم نیست؟ پس چگونه است که شیعیان به موضوعی تکیه میکنند که علی و حسن رضی الله عنهما از آن موضوع دست برداشته و کناره گرفتهاند.
این دنیا که حق وباطل به هم آمیخته برای خودت مثلا بی تعصب سخنرانی و مطلب نوشتی ولی به یاد مرگ و قبرت باش وپس از آن که چگونه می خواهی جواب بدهی
بی تعصب بگویم حرف دل ما این است اگه به حرفهایتان ایمان دارید خداوندشما را با ابوبکر وعمروعثمان و عایشه رضی الله عنه محشورکناد و ما شیعیان را هم با امام علی علیه السلام وحضرت فاطمه سلام الله علیه و امام حسن وحسین علهیمالسلام و نه فرزندش محشور کناد . از این مطلب خود مفصل بخوان
توی نظرات نمیشه تک تک این مسائل رو پاسخ داد؛اما اولا شورا برای جایی ست که مورد تحیر است، نه جایی که هیچ تحیری نداریم و از قبل شخص دارای صلاحیت به صراحت از طرف رسول الله انتخاب شده ...
ثانیا فرمایش حضرت رسول(ص) خطاب به علی(ع): یا علی! «لک ولاء امتی فان ولوک فی عافیه و اجمعوا علیک بالرضا فقم بامرهم و ان اختلفوا علیک فدعهم و ما هم فیه..»( الطبری الامامی, 1415. ص417؛ ابن طاووس, 1412, صص 249-248؛ محمودی, 1397-1385, ج5, صص 218-219.) ای علی تو شایسته تصدی حکومتی اما اگر تو را به سلامتی به ولایت انتخاب کردند و همه در آن اتفاق نمودند امرشان را به عهده بگیر و بپذیر و به کار آنها رسیدگی کن و اگر درباره تو اختلاف کردند آنان را به حال خود واگذار؛
در مورد عدم پدیرش حکومت توسط امیرالمونین؛ ایشان پیش از جنگ جمل در حالی که کفشهایش را پینه میزد خطاب به عبدالله بن عباس فرمود: «ما قیمه هذه النعل؟» پاسخ داد: «لاقیمه لها» سپس فرمود: «وَ اللَّهِ لَهِیَ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمْرَتِکُمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا»( خطبه/ 33) به خدا سوگند این کفش بیارزش نزد من محبوبتر است از حکومت بر شما مگر آن که به وسیلهی آن حقی را برپا سازم یا باطلی را براندازم, در قاموس نبوت حکومت از چنین جایگاه و نقش ابزاری برخوردار است, چنانچه به کار آید و در جهت پیشبرد اهدافِ نبوت مثمرثمر باشد, از آن استفاده میکنند و الا انبیاء و اوصیا طنابش را دور شاخش میپیچند, لذا علیبن ابیطالب(ع) پس از عثمان از قبول حکومت استنکاف ورزید و فرمود: من اگر وزیر شما باشم بهتر است تا امیر شما باشم. چرا که حکومت در آن شرایط نمیتوانست ابزار خوبی در دست امام (ع) باشد, به همین خاطر هم فرمود: «فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ وَ لَا تَثْبُتُ عَلَیْهِ الْعُقُول» (خطبه/ 92).
بسمه تعالی من فکرمیکنم هرجنگی که درجهان اسلام رخ داده ومیدهدوخواهد دادتقصیر علمای خودفروخته ودنیا پرست است !!!چرا؟بعدازرحلت جانگداز پیامبر(ص)انصار دنیاپرستیشان گل کردبدون دفن پیکرمبارک رسول الله (ص) برای تصاحب خلافت درسقیفه جمع شدند تااین خبربه مهاجرین رسید بدون فوت وقت انهانیزپیامبررارهاکردندودنبال ریاست دویدندوازاختلاف جاهلیت انصاراستفاده کردندوخلافت را نصیب خودشان کردند باچه مجوز دینی تاکنون محرز نشده بعدازان بین مسلمانان با بهانه های واهی به کشتارپرداختند تاامروز حالادرزمان ما جنگ ایران وعراق جنگ افغانستان وطالبان و حمله به کویت وحمله به عراق وداعش و..وبهارعربی تونس لیبی ومصروسوریه ویمن وبحرین وترکیه و...همه مسلمان همه لااله الاالله گوهمه پیرو حضرت محمدابن عبدالله رسول الله (ص)اسوه حسنه پیامبررحمت وشفقت چرا؟چرا؟چرا؟فتوای علماراببینید یکی اینطرفی یکی انطرفی حقیقت کجاست؟امت محمد(ص)راچه شده؟مراکز اسلامی راچه شده؟مسلمان دنیا ماراچه شده ؟ایا وقت بیداری نیست؟علما ازکمی اطلاعات دینی مسلمان استفاده دنیوی نکنید؟ انهارابجان همدیگر نیاندازید قیامت رادرنظربگیرید حق رابپذیریدمحمد(ص)یکنفراست قران یک کتاب است قبله یکی است رسول الله(ص) برای گمراه نشدن مثل امروز برای ما راهنما تعین کرده همه هم به ان معتقد هستیم حدیث ثقلین به این دوتمسک بجوئید ومسلمانان راازگمراهی وظلالت ودشمنی بایکدیگرنجات بدهید یک سال درتمام جبهه هااتش بس علمای طرازاول جهان اسلام جمع شوند باکمک همدیگر نه رودرروی همدیگر به شکست فکر نکنید به حقیقت فکر کنید خداراقیامت رادرنظربگیرید فرقه ناجیه رابه همه معرفی کنید محمد(ص) یک فقه داشته خدالعنت کند پاره پاره کنندگان ان فقه را ان رادوباره بین مسلمانان رواج دهید شمارابه انچه ایمان دارید اینکاررابکنید مسلمانان بادیدن مناظرات علمی وحقیقت یاب شما دچارسرورخواهند شد نمیخواهید امت پیامبرراشادکنید؟چه کیفی دارد این شادمان کردن امت اسلام خداداند یاالله بگوئید بپاخیزید درنمازجمعه این هفته این درخواست من مسلمان رابخوانید ویکصدا برای برگذاری این مجمع فریادبزنید این درخواست رابه تمام مراکز اسلامی بفرستیدوازانها برای اقدام کمک بخواهید انوقت دعای تمام مسلمانان پست سر شما خواهادبود چه کیفی دارد این دعا والسلام
باسلام عزیزم لطفا یکباردیگر نوشته ات رابخوان وبه کتابهای خودتان مراجعه فرمائید اصلا معجزه یعنی این باان همه کینه وحسادتی که یاران ظاهری رسول الله(ص)از امام علی (ع)داشتندحتی سالیاندراز به دستور معاویه درمنابربرعلیه امام سخنرانی میکردندواحادیث شما ازانها نقل شده بازهم باان کتابها حق علی (ع)وامامت ایشان ثابت میشود که دشکنان اقرار به امامت وبرحق بودنش راکرده اند شما حتی یک روایت صحیح السند طبق مبانی رجالی خودتان درفضیلت بزرگانتان ندارید!فرارعمردرغزوه احد اززبان خودش که مثل بزکوهی فرارمیکردم ورسول الله(ص)رادرجلو دشمن رهامیکند اگرشجاعت علی(ع)وچندتن ازصحابه تبود پیامبر(ص) به شهادت میرسید درکتب خودتان است انوقت چه فضیلتهای دروغین که به اینها بدستور معاویه و..توسط ابوهریره و..روایت شده که ادم وقتی مراجعه میکند حدیث خودش میگوید که دروغ است کتابهایتان رت بادقت بخوانید وفکر کنید حقیقت روشن میشود
دوست گرامی دمی با شما دروبلاگ گشتم اما در نوشته های شما مطالب نادرست بسیاری بود .معلوم میشود که شما منابع شیعه را مطالعه نفرمودید و آن هارا یک طرفه قضاوت فرمودید ...شیعیان به هیچ وجه قائل به تحریف قرآن نیستند بلکه صدها کتاب علمای شیعه در توضیح عدم تحریف قرآن کریم نوشته اند.
من خود نهج البلاغه را خوانده ام اما جمله ای که شما آن را به نهج البلاغه نسبت دادید در آن نیست!!(یعنی اصلا نهج البلاغه یک جلد است اما شما در ذکر منبع فرمودید جلد ۳صفحه ۷ !!!)درست نیست از بی اطلاعی مردم اینگونه سواستفاده کنید...
امیدوارم شما با پژوهش درست و از منابع درست باعقاید شیعیان هم آشنا شوید تا ببینید شیعه چه میگوید.
چراکه حرف هایی که شما در این متن این گونه زدید به هیچ عنوان مورد تایید شیعه نیست و حرف هایی است که خودتان از زبان آن ها زدید...
دوست گرامی دمی با شما دروبلاگ گشتم اما در نوشته های شما مطالب نادرستی بود .گویی که شما منابع شیعه را مطالعه نفرمودید و آن هارا یک طرفه قضاوت فرمودید ...۱.شیعیان به هیچ وجه قائل به تحریف قرآن نیستند بلکه ده هامطلب در کتب علمای شیعه در توضیح عدم تحریف قرآن کریم نوشته اند.
۲. نهج البلاغه یک جلد است اما شما در ذکر منبع فرمودیدنهج البلاغه جلد ۳صفحه ۷ !!!درست نیست از بی اطلاعی مردم اینگونه سواستفاده شود...
امیدوارم شما با پژوهش درست و از منابع درست باعقاید شیعیان هم آشنا شوید تا ببینید شیعه چه میگوید.
چراکه حرف هایی که شما در این متن به این گونه زدید مورد تایید شیعه نیست وجای بسی توضیح دارد.