بی تعصب دمی با ما باش

در ای وبلاگ از نظرات اهل سنت سخن به میان می آید

بی تعصب دمی با ما باش

در ای وبلاگ از نظرات اهل سنت سخن به میان می آید

شعر ایثار

چه خوش باشد که باایمان بمیریم                 برای دوست جاویدان بمیریم

چه خوش باشد میان سنگر حق                   برای یاری قرآن بمیریم

چه خوش باشد که چون صدیق اکبر               براستی در ره ایمان بمیریم

چه خوش باشد عمرگونه به محراب                درون خانه رحمان بمیریم

چه خوش باشد که چون عثمان مظلوم           به وقت خواندن قرآن بمیریم

چه خوش باشد علی گونه به مسجد              به زیر تیغ نااهلان بمیریم

چه خوش باشد که چون بوذر و سلمان            برای خالق یزدان بمیریم

چه خوش باشد بسان ابن زهرا                      به صحرا با لب عطشان بمیریم

چه خوش باشد مثال بوحنیفه                        به زیر دار زندانبان بمیریم

چه خوش باشد که همچون ابن حنبل              برای ماندن قرآن بمیریم

چه خوش باشد بسان شیخ بنا                      برای عزت اسلام بمیریم

چه خوش باشد که همچون سید قطب             به وقت مرگمان خندان بمیریم

چه خوش باشد مثال اعلی مودود                   به وقت مرگ حق گویان بمیریم

چه خوش باشد که چون شهید خالد                به زیر تیر و رگباران بمیریم

دستش را رد نکن...

مادر به استقبال زن همسایه که برای ملاقات آنها آمده بود رفت و فاطمه همچنان سرجای خود نشسته بود.

مادر از این کار فاطمه کاملا گیچ شده بود، او هیچ حرکتی از خود برای استقبال از میهمان نکرده و از جای خود بلند هم نشده بود و حتی وقتی که زن همسایه دستش را برای سلام به طرف او دراز کرد، دست او را نگرفته و او را لحظاتی با دست باز رها کرد تا اینکه مادر بهت‌زده اش مجبور شد فریاد زده و بگوید: بلند شو و به خاله‌ات سلام کن!

فاطمه بدون اینکه از جایش بلند شود و گویی که چیزی نشنیده، با بی توجهی جواب مادرش را داد.

زن همسایه که از دست فاطمه ناراحت شده بود و احساس می‌کرد که به او بی‌احترامی شده، دست درازشده‌اش را عقب کشید... خواست که به خانه‌اش برگردد و گفت: مثل اینکه وقت خوبی نیامده‌ام.

ادامه مطلب ...

حق پدر و مادر

یکی از انحرافات اخلاقی که بعضی جوامع به طور جدی از آن رنج می برد نادیده گرفتن حق والدین است.بسیاری از افراد در احسان و نیکرفتاری با پدر و مادر کوتاهی می ورزند و آن گونه که قرآن می فرماید در برابر پدر و مادر متواضع نیستند در حالی که پدر و مادر از منزلت بسیار والایی برخوردارند به گونه ای که یکی از اصحاب از رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی حق پدر و مادر پرسید. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:هما جنتک و نارک آن دو بهشت و دوزخ تو هستند.یعنی اگر با آنها نیکرفتار و در برابرشان متواضع باشی اسباب و زمینه ی رفتن به بهشت را برای خود فراهم کرده ای ولی اگر با آنها بدرفتاری کنی و از دستورات صحیح شان سرپیچی کنی زمینه ی رفتن به دوزخ را برای خود فراهم کرده ای.این در حالی است که بسیاری از فرزندان از پدر و مادر به خصوص پدر خواسته های زیادی خارج از وظیفه ی آنان دارند.

در مجموع آیاتی که درباره ی حقوق پدر و مادر آمده هشت مسئله به وضوح بیان شده است:
ادامه مطلب ...

بخشی از تحقیق علمی گیاهان و جانوران از دیدگاه قرآن

تهیه وتنظیم: شهین الیاسی
{وَفِی الأَرْضِ قِطَعٌ مُّتَجَاوِرَاتٌ وَجَنَّاتٌ مِّنْ أَعْنَابٍ وَزَرْعٌ وَنَخِیلٌ صِنْوَانٌ وَغَیْرُ صِنْوَانٍ یُسْقَى بِمَاءٍ وَاحِدٍ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَى بَعْضٍ فِی الأُکُلِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ} [ رعد: 4]
ودرروی زمین قطعاتی در کنار هم قرار دارد که با هم متفاوتند وباغ هایی از انگور وزراعت ونخل ها که بر یک پایه [...]

ادامه مطلب ...

بررسی و تحقیق درباره دعا در قرآن

مرحله به مرحله بررسی میکنیم:
1- اسنادی که بر واجب بودن دعا و امر پروردگار بر آن را نشان میدهد:
*وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُواْ لِی وَلْیُؤْمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ&
و هنگامی که بندگان من‏، از تو در باره من سؤال کنند، [بگو:] من نزدیکم! دعای دعا کننده را، به هنگامی [...]

ادامه مطلب ...

جنین شناسی علمی و انطباق آن با آیات قرآنی

جنین شناسی پزشکی وانطباق آن باآیات قرآن
نویسنده: مریم شمس
مقــدمه:
با کشف حقایق جدید در علم جنین‌شناسی، انسان در برابر اعجاز نهفته در قرآن که به مراحل آفرینش جنین اشاره نموده ‌سر فرود آورده، چرا که اینگونه مطالب در چهل و اندی آیه و ده‌ها حدیث شریف آمده و در طول پانزده قرن خطوط اصلی در زمینه [...]

ادامه مطلب ...

مسئله امامت

شیعیان‌ معتقدند خداوند تصریح‌ به‌ امامت‌ علی‌ رضی الله عنه و فرزندان‌ او کرده‌ است‌ و علی‌ شایسته‌تر و اولی‌تر از دیگران‌ به‌جانشینی‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم بوده‌ است‌، و می‌گویند ابوبکر و عمر و عثمان‌ رضی‌ الله عنهم‌ به‌ علی‌ و فرزندانش‌ ظلم‌ کرده‌ و حق‌خلافتشان‌ را غصب‌ کرده‌اند، و اضافه‌ می‌کنند هر کس‌ معتقد به‌ صحت‌ خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ باشد، فاسق‌ بلکه‌کافر است‌.
مجلسی‌ در بحار الانوار ج‌23 ص‌390 می‌نویسد: شیعه‌ بر این‌ اصل‌ متفقند که‌ هر کس‌ امامت‌ یکی‌ از ائمه‌ و اطاعت‌ ازآنها را که‌ خداوند فرض‌ دانسته‌ است‌ انکار کند، کافر و همیشه‌ در جهنم‌ خواهد بود. کلینی‌ نیز می‌نویسد: نافرمانی‌ علی‌کفر و اعتقاد به‌ برتری‌ کس‌ دیگری‌ جز او شرک‌ است‌. (الکافی‌، الحجه‌،45و52)
در تفسیر نور الثقلین‌ ج‌1 ص‌654 آمده‌ است‌: آیاتی‌ در قرآن‌ تصریح‌ به‌ امامت‌ علی‌ کرده‌اند اما این‌ آیات‌ را از قرآن‌ حذف‌کرده‌اند. اما این‌ آیات‌ را از قرآن‌ حذف‌ کرده‌اند. مانند: «یا ایها الرسول‌ بلغ‌ ما انزل‌ الیک‌ من‌ ربک‌ فی‌ علی‌ و ان‌ لم‌تفعل‌ فما بلغت‌ رسالته‌»
آنچه‌ از گفته‌های‌ خمینی‌ نیز می‌توان‌ استنباط‌ کرد این‌ است‌ که‌ او بر این‌ باور بوده‌ که‌ قرآن‌ تحریف‌ شده‌ است‌. خمینی‌ درکتاب‌ حکومت‌ اسلامی‌ می‌نویسد: ما معتقدیم‌ که‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  باید جانشین‌ خود را معین‌ می‌کرد و این‌ کار را هم‌ کرد واگر این‌ کار را نمی‌کرد، رسالت‌ خود را ابلاغ‌ نکرده‌ بود (حکومت‌ اسلامی‌ ص‌20)
اعتقاد به‌ وجود نصی‌ در قرآن‌ که‌ در آن‌ به‌ امامت‌ علی‌ و فرزندانش‌ تصریح‌ کرده‌ باشد، تناقضات‌ و ایرادات‌ ساختاری‌مهمی‌ را بوجود خواهد آورد.
اولین‌ تناقض‌: آنچه‌ مسلمین‌ در امر خلافت‌ بعد از رحلت‌ پیامبر اکرم‌ صلی الله علیه وسلم  انجام‌ دادند بر اساس‌ شوری‌ و مشورت‌ بوده‌است‌. چنانکه‌ خداوند می‌فرماید: «و امرهم‌ شوری‌ بینهم‌» «در امورتان‌ با یکدیگر مشورت‌ کنید» سوره‌ شوری‌ آیه‌38. واضح‌ است‌ که‌ خلافت‌ هم‌ از امور مسلمین‌، بلکه‌ از مهمترین‌ آنهاست‌.
دومین‌ تناقض‌: در نهج‌ البلاغه‌ آمده‌ است‌ که‌ حضرت‌ علی‌  رضی الله عنه   به‌ معاویه‌ متذکر شد که‌ شوری‌ از آن‌ مهاجرین‌ و انصاراست‌ و هرگاه‌ بر امامت‌ فردی‌ اتفاق کردند، آن‌ موجب‌ رضایت‌ خداوند خواهد بود و از آن‌ خشنود خواهد شد. (نهج‌البلاغه‌ ج‌3 ص‌7)
در ادامه‌ روایتی‌ که‌ از آنحضرت‌ نقل‌ شد، آمده‌ است‌: سپس‌ علی‌ از معاویه‌ خواست‌ که‌ با او بیعت‌ کند و گفت‌: قومی‌ بامن‌ بیعت‌ کرده‌اند بر آنچه‌ که‌ با ابوبکر و عمر بیعت‌ کرده‌ بودند، پس‌ نه‌ شخصی‌ که‌ حاضر است‌ می‌تواند به‌ رأی‌ خود برگزیند و نه‌ شخصی‌ که‌ غایب‌ است‌ می‌تواند رأی‌ مردم‌ را رد کند. از این‌ روایت‌ می‌توان‌ پی‌ برد که‌ علی‌ (رض) معتقد بوده‌ که‌ خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ رضی‌ الله تعالی‌ عنهم‌ مطابق‌ موازین‌ شرعی‌ و بر اساس‌ مشورت‌ و رضایت‌ مردم‌بوده‌ است‌.
سومین‌ تناقض‌: سنی‌ و شیعه‌ متفق‌ القولند که‌ حضرت‌ علی‌  رضی الله عنه   با خلفای‌ سه‌ گانه‌ بیعت‌ کرده‌ است‌. گرچه‌ برخی‌ ازبزرگان‌ شیعه‌ می‌گویند علی‌  رضی الله عنه   ابتدا اعتراض‌ نمود، اما اعتراف‌ می‌کنند که‌ علی‌  رضی الله عنه   پس‌ از خلافت‌ را پذیرفت‌ وبا ایشان‌ بیعت‌ نمود.
بنابراین‌ بیعت‌ علی‌  رضی الله عنه   اعتراف‌ به‌ مشروعیت‌ و صحت‌ خلافت‌ آنها و حجتی‌ بر شیعیان‌ است‌. مجلسی‌ که‌ حکم‌ به ‌تکفیر کسی‌ می‌کند که‌ معتقد به‌ شرعی‌ بودن‌ خلافت‌ ابوکر و عمر و عثمان‌ باشد، نسبت‌ به‌ حضرت‌ علی‌ که‌ با آنها بیعت‌کرده‌ است‌ چه‌ حکمی‌ می‌کند؟
کاشف‌ الغطاء در کتاب‌ اصل‌ الشیعه‌ و اصولها ص‌91 می‌نویسد: علی‌ چون‌ دید که‌ ابوبکر و عمر نهایت‌ سعی‌ خود رامعطوف‌ اعتلا و نشر کلمه‌ توحید، تجهیزات‌ ارتش‌ و گسترش‌ فتوحات‌ اسلامی‌ نموده‌اند و در جهت‌ رفع‌ ظلم‌ و ستم‌ وتبعیضها کوشش‌ می‌کنند، با آنان صلح و بیعت کرد.
گفته های کاشف الغطاء مغایر گفته های تیجانی است, آنجا که می گوید: آنها (ابوبکر و عمر) در جهاد سستی کرده و به دنیا گرایش پیدا کردند.
در شرح نهج البلاغه از علی (رضی الله عنه) روایت است که ایشان به هنگام بیعت با ابوبکر (رضی الله عنه) گفتند: از نظر ما مستحق‌ترین‌ فرد برای‌ خلافت‌ ابوبکر است‌، چرا که‌ او یار غار پیامبر صلی الله علیه وسلم  بوده‌ و ما گذشته‌ نیک‌ او را می‌دانیم‌. او کسی‌ است‌ که‌پیامبر صلی الله علیه وسلم  به‌ او دستور داد که‌ امامت‌ مردم‌ را در نماز برعهده‌ گیرد در حالیکه‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  در قید حیات‌ بود. (شرح‌نهج‌ البلاغه‌، ج‌1 ص‌132)
آخوندهای‌ شیعه‌ برای‌ توجیه‌ بیعت‌ علی‌  رضی الله عنه   با خلفای‌ سه‌ گانه‌ دو دلیل‌ می‌آورند.
اول‌ اینکه‌: بیعت‌ علی‌  رضی الله عنه   بخاطر اسلام‌ و هراس‌ از، از بین‌ رفتن‌ آن‌ بوده‌ است‌. در رد این‌ توجیه‌ همین‌ بس‌ که‌ بگوئیم ‌دوران‌ خلافت‌ ابوبکر و عمر و عثمان‌ رضی‌ الله عنهم‌ عصر طلایی‌ اسلامی‌ بوده‌ که‌ خلافت‌ اسلامی‌ از شرق تا بخارا و ازغرب‌ تا شمال‌ افریقا گسترش‌ پیدا کرد.
دوم‌ اینکه‌: بیعت‌ علی‌  رضی الله عنه   تقیه‌ بوده‌ است‌. «و به‌ عبارتی‌ دیگر عذر بدتر از گناه‌» یعنی‌ اینکه‌ علی‌  رضی الله عنه   به‌ ظاهر بیعت‌ کرده‌ است‌ و در واقع‌ از بیعت‌ با آنها ناخشنود بوده‌ است‌. این‌ دلیل‌ از دلیل‌ اول‌ بی‌ اساس‌تر است‌، چرا که‌ از علی‌ رضی الله عنه   چهره‌ای‌ سازشکار و فریبنده‌ و ترسو ترسیم‌ می‌کند که‌ آنچه‌ را که‌ می‌گوید و می‌کند بر خلاف‌ تمایل‌ باطنی‌ اش‌ می‌باشد. و براستی‌ آیا علی‌ چنین‌ شخصیتی‌ داشت‌؟ و مگر نه‌ این‌ که‌ شاعت‌ و حق‌ طلبی‌ آنحضرت‌ زبانزد شیعه‌ و سنی‌می‌باشد؟ در نهج‌ البلاغه‌ از علی‌  رضی الله عنه روایت‌ شده‌ که‌: من‌ از آن‌ گروهی‌ هستم‌ که‌ ملامت‌ هیچ‌ ملامتگری‌ آنها را از راه ‌خدا باز نمی ‌دارد. (ص‌195)
پذیرش‌ اینکه‌ علی‌ رضی الله عنه تقیه‌ کرده‌ باشد، در حالیکه‌ ایشان‌ وزیر و قاضی‌ خلفای‌ سه‌ گانه‌ بوده‌اند، دشوار است‌. کمااینکه‌ دشوار است‌ که‌ بپذیریم‌ علی‌ دخترش‌ را به‌ نکاح‌ حضرت‌ عمر در آورد و سه‌ نفر از فرزندانش‌ را به‌ نام‌ خلفای‌ سه‌گانه‌ نامگذاری‌ کرد و این‌ همه‌ را در حال‌ تقیه‌ انجام‌ داده‌ باشد. اهل‌ سنت‌ می‌گویند نسبت‌ دادن‌ تقیه‌ به‌ شجاع‌ترین‌ فردروی‌ زمین‌ طعنه‌ و ریشخندی‌ به‌ اهل‌ بیت‌ است‌ و می‌پرسند آیا شایسته‌ است‌ شیعیان‌ که‌ مدعی‌ دوستی‌ علی‌  رضی الله عنه هستند چنین‌ نسبتهایی‌ به‌ ایشان‌ بدهند که‌ حتی‌ درشان‌ یک‌ آدم‌ معمولی‌ هم‌ نیست‌!؟
در نهج‌ البلاغه‌ روایت‌ شده‌ است‌ که‌ علی‌رضی الله عنه پیشنهاد خلافت‌ را رد کرد و گفت‌: مرا رها کنید و کسی‌ دیگر را بجوئید،من‌ اگر وزیرتان‌ باشم‌ برایتان‌ بهتر از آن‌ است‌ که‌ امیرتان‌ باشم‌. (ص‌182ـ181) و در صفحه‌ 322 نهج‌ البلاغه‌ اضافه‌ شده‌است‌ که‌ بعد از کشته‌ شدن‌ حضرت‌ عثمان‌ هنگامیکه‌ مردم‌ با علی‌ بیعت‌ کردند، ایشان‌ گفتند: به‌ خدا قسم‌ من‌ نه‌علاقه‌ای‌ به‌ خلافت‌ داشتم‌ و نه‌ آرزوی‌ ولایت‌، اما شما مرا به‌ آن‌ دعوت‌ دادید و مرا بر آن‌ گماشتید.
از این‌ دو روایت‌ می‌توان‌ دریافت‌ که‌ علی رضی الله عنه معتقد به‌ وجود ایه‌ای‌ در مورد امامت‌ نبوده‌ است‌ و اگر چنین‌ می‌بودنمی‌گفت‌ مرا رها کنید و کسی‌ دیگر را بجوئید. چرا که‌ در این‌ صورت‌ از دستور خداوند سرپیچی‌ کرده‌ بود. (به‌ فرض‌اینکه‌ بپذیریم‌ قرآن‌ به‌ امات‌ علی‌ تصریح‌ کرده‌ باشد.)
اهل‌ سنت‌ و تشبع‌ متفق‌ القولند که‌ امام‌ حسن‌ رضی الله عنه به‌ نفع‌ معاویه‌ از خلافت‌ کناره‌ گرفت‌. چنانکه‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرموده‌بود: پسرم‌ حسن‌رضی الله عنه مرد والامقامی‌ است‌ و شاید که‌ خداوند به‌ واسطه‌ او بین‌ دو گروه‌ بزرگ‌ از مسلمین‌ تفاهم‌ وآشتی‌ برقرار کند.
سوال‌ اینجاست‌ که‌ چرا امام‌ حسن رضی الله عنه از خلافت‌ کناره‌گیری‌ کرد؟ هر چند که‌ بعضی‌ از زعمای‌ شیعه‌ به‌ این‌ اقدام‌ایشان‌ معترض‌ هستند. همچون‌ سلیمان‌ بن‌ سرد که‌ یکی‌ از زعمای‌ شیعه‌ است‌ خطاب‌ به‌ ایشان‌ می‌گوید: السلام‌ علیک‌یا مذل‌ المومنین‌، یعنی‌ سلام‌ بر تو ای‌ ذلیل‌ کننده‌ مسلمین‌ (بجای‌ اینکه‌ بگوید السلام‌ علیک‌ یا امیرالمومنین‌). همین‌مطلب‌ در کتاب‌ رجال‌ الکشی‌ ص‌103 و تاریخ‌ یعقوبی‌ ج‌2ص‌215 و ارشاد المفید ص‌190 و الفصول‌ المعمع‌ فی‌معرفة‌ احوال‌ الائمه‌ ص‌162 و احتجاج‌ طبرسی‌ ص‌148 آمده‌ است‌. ملا محمد باقر مجلسی‌ هم‌ در کتاب‌ جلاء العیوم‌ج‌1 ص‌393 به‌ این‌ مطلب‌ اذعان‌ کرده‌ است‌.
در اینجا اهل‌ سنت‌ می‌پرسند بحث‌ و جدل‌ پیرامون‌ گذشته‌ و اینکه‌ ابتدا چه‌ کسی‌ می‌بایست‌ خلیفه‌ می‌شد چه‌ سودی‌دارد؟ آیا شیعیان‌ می‌پندارند که‌ می‌توانیم‌ تاریخ‌ را به‌ عقب‌ برگردانیم‌ و این‌ بار خلافت‌ را به‌ علی رضی الله عنه بدهیم‌؟ نتیجه‌این‌ بحث‌ و جدلها جز اختلاف‌ و تفرقه‌ بیشر آیا چیز دیگری‌ است‌؟ اگر شیعیان‌ به‌ راستی‌ خواهان‌ وحدت امت‌ اسلامی‌هستند چرا خاطرات‌ گذشته‌ را تازه‌ می‌کنند؟ ما از آنها می‌پرسیم‌ مگر آنها اعتقاد به‌ عصمت‌ علی‌ رضی الله عنه ندارند و مگر به‌نظر آنها حسن‌ رضی الله عنه معصوم‌ نیست‌؟ پس‌ چگونه‌ است‌ که‌ شیعیان‌ به‌ موضوعی‌ تکیه‌ می‌کنند که‌ علی‌ و حسن‌ رضی‌ الله عنهما از آن‌ موضوع‌ دست‌ برداشته‌ و کناره‌ گرفته‌اند.

نمونه های قرآنی از اخلاق رسول الله (ص)

(نرم خویی، رأفت و رحمت، پیامبر رحمت و جلوه ها یی از محبت و رحمت ایشان، گوش دادن به سخنان و خوش بینی به مومنان، دلسوزی فوق العاده برای اُمت، فروتنی نسبت به مومنان)

تحقیق گردآوری : ابو أسماء

این رحمت خدا است در حق او و در حق ایشان که پیغمبر را برای آنان  مهربان کرده و نرمخویش فرموده است.اگر پیغمبر درشتخوی و سنگدل می شد دلها گرد او جمع نمی گردید. و خردها و اندیشه ها بدو نمی گرائید


نمونه های قرآنی از اخلاق پیامبر(ص)

(نرم خویی، رأفت و رحمت، پیامبر رحمت و جلوه ها یی از محبت و رحمت ایشان، گوش دادن به سخنان و خوش بینی به مومنان، دلسوزی فوق العاده برای اُمت، فروتنی نسبت به مومنان)

تحقیق گردآوری : ابو أسماء

<!--[if !supportLists]-->1-     <!--[endif]-->نرم خویی:

خدای متعال فرموده است:«فبما رحمة من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظا القلب لانفضوا من حولک فاعف عنهم واستغفر لهم وشاور هم فی الأمر فإذا عزمت فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین»[آل عمران/159]

از پرتو رحمت الهی است که تو با آنان  (که سر از خط فرمان کشیده بودند)نرمش نمودی .و اگر درشتخوی و سنگدل بودی از پیرامون تو پراکنده می شدند پس از آنان در گذر و برایشان طلب امرزش نما ودر کارها با آنان  مشورت ورایزنی کن. وهنگامی که(پس از شور و تبادل ارا)تصمیم به انجام کاری گرفتی (قاطعانه دست به کار شو)وبرخدا توکل کن چرا که خدا توکل کنندگان را دوست دارد.

این رحمت خدا است در حق او و در حق ایشان که پیغمبر را برای آنان  مهربان کرده و نرمخویش فرموده است.اگر پیغمبر درشتخوی و سنگدل می شد دلها گرد او جمع نمی گردید. و خردها و اندیشه ها بدو نمی گرائید ،چرا که مردمان نیازمند پناهگاه مهربان و رعایت بیشمار و خوشرویی بزرگوارانه و محبت و مودتی هستند که آنان  را در آغوش پر مهر خود گیرد و محتاج لرد باری و حوصله ای می باشند که بر نادانی و ناتوانی ونقصی که دارند ببخشاید و شتاب ننماید...مردمان نیازمند دل بزرگی هستند که با آنان  دادودهش داشته باشد نه اینکه محتاج بذل و بخشش ایشان باشند و بار اندوه های فراوانشان را بردارد و نه اینکه بار اندوه خود را سربار اندوه هایشان کند. آری آنان نیازمند دلی غمزدا نه غم افزایند.جویای دل بزرگی هستند که همیشه بدیشان توجه ومهربانی و بزرگمنشی و مودت و محبت کند و ایشان را بپاید و با خوشنودی از لوث آودگی هایشان بپالاید...دل رسول خدا این چنین بود.زندگی او با مردمان نیز این چنین بود .هرگز به خاطر خود خشمگین نشد و از ضعف بشری آنان  به تنگ نیامد و حوصله اش سر نرفت ،هیچ وقت از کالای فانی این جهان برای خود به کنار ننهاد و به جمع آن نکوشید. بلکه آنچه را که بدان دسترسی داشت با جوانمردانه در اختیار مردمان گذاشت،و بردباری و بزرگواری و عطوفت و مودت کریمانه ی خود را شامل آنان  کرد. کسی از آنان  با او معاشرت نورزید یا او را ندید مگر انکه دلش از دوست داشت او لبریز گردید. چرا که پیامبر(ص) جویبار بذل وبخشش وبزرگواری وبزرگ منشی را از چشمه ی پر آب نفس بزرگ وفراخ خود به سویش سرازیر می کرد.[فی ظلال القرآن /سیدقطب]

<!--[if !supportLists]-->2-     <!--[endif]-->رأفت و رحمت :

خداوند متعال فرمود:«ولقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم بالمومنین رئوف رحیم»[توبه/128]

به راستی که پیامبری از میان خودتان به سوی شما امده است که هر رنجی که شما می برید برای او گران می آید و سخت هوا خواه شما است و به مومنان رئوف و مهربان است.

در آیه ی فوق نخست فرموده : پیامبری از خودتان به سوی شما آمد . تعبیر«من انفسکم»شدت ارتباط و علاقه پیامبر را به مردم نشان می دهد؛ گویی پاره ای از جان مردم است. سپس به چند صفت از صفات ارزشمند پیامبر اشاره کرده است.و می فرماید «هرگونه ناراحتی و زیان و ضرری به شما برسد برای او سخت ناراحت کننده است» یعنی او نه تنها از ناراحتی شما خشنود نمی شود ،بلکه بی تفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنجهای شما رنج می برد ،و اگر اصرار بر هدایت شما و جنگ های طاقت فرسای پر زحمت دارد. آن هم برای نجات شما و رهایی تان از چنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختی است. و سپس می فرماید:«او سخت به هدایت شما علاقمند است»و به آن حرص می ورزد. «حرص» در لغت به معنی شدت علاقه به چیزی است، و جالب اینکه در آیه ی مورد بحث بطور مطلق می گوید:«حریص برشما»نه سخنی از هدایت به میان می آورد و نه چیز دیگر ،اشاره به این دارد که به هرگونه خیر و سعادت شما و به هر گونه پیشرفت و ترقی و خوشبختی تان عشق می ورزد.

پیامبر رحمت:

خداوند متعال در جای دیگر فرموده است« وما ارسلناک الا رحمة للعالمین»(انبیا/1ه7) ماتو را جز بعنوان رحمت جهانیان نفرستاده ایم.

جلوه ها یی از محبت و رحمت پیامبر:پیامبر(ص)نسبت به کودکان و زنان و ضعفا بسیار محبت و رحمت نشان می داد و به حیوانات هم رحم بسیار و امتش را وصیت می کرد که نسبت به حیوانات مهربان باشند.«اتقوا الله فی هذه البهائم اطعموها وارکبوها صالحة»در مورد این چهارپایان تقوا داشته باشید به آنها خوراک دهید وبا شیوه ی شایسته سوارشان شوید.(التکافل الإجتماعی فی الإسلام /دکتر مصطفی السباعی)

<!--[if !supportLists]-->1-      <!--[endif]-->رحمت پیامبر نسبت به مسلمانان: مردی از یمن به سوی پیامبر هجرت کرد و می خواست که در جهاد شرکت کند پیامبر به او فرمود: آیا پدر ومادرت در یمن هستند؟ گفت بله پیامبر فرمود: آیا از آنها اجازه گرفته ای ؟مرد گفت :نه پس پیامبر فرمود به نزد پدر و مادرت برگرد و از آنها اجازه بگیر اگر اجازه دادند جهاد کن و تا آنجه که می توانی با آنها نیکویی کن زیرا نیکویی به پدر و مادر بعد از توحید بهترین عمل است. می توان به تمام احادیثی که در مورد پدر و مادر بیان شده است اشاره کرد.

<!--[if !supportLists]-->2-     <!--[endif]-->رحمت پیامبر نسبت به مشرکین:پیامبر(ص) قبل از شروع جنگ بدر به یارانش فرمود:می دانم که بعضی از مردان بنی هاشم و دیگران به زور از مکه خارج شده اند و آنها انگیزه ای برای جنگ با ما ندارند پس اگر یکی از شما به کسی از بنی هاشم رسید او را نکشد و کسی که به ابالبحتری پسر هشام پسر حارث بن اسد (زیرا او در مکه از بد رفتاری با پیامبر دوری می کرد و از کسانی بود که جهت پاره کردن عهد نامه شعب ابی طالب اقدام کردند. را یافت او را نکشد وکسی که به عباس پسر عبدالمطلب رسید او را نکشد،زیرا او را به زور از مکه خارج کرده اند. (سیره ی ابن هشام/به نقل از کتاب جلوه هایی از اخلاق پیامبر)

<!--[if !supportLists]-->3-     <!--[endif]-->رحمت پیامبر نسبت به کودکان:پیامبر(ص) با کودکان بازی می کرد و آنها را در کنار خویش می نشاند و فرزندان عباس عمویش –عبدالله و عبیدالله- را به صف می کرد و می فرمود : هرکدام زود تر به من برسد فلان چیز را به او می دهم،و آنها مسابقه می دادند و روی سینه ی پیامبر(ص) می نشستند و پیامبر(ص) آنها را می بوسید و با آنها بازی می کرد.(جلوه های از اخلاق پیامبر)                      

<!--[if !supportLists]-->4-     <!--[endif]-->- اقرع بن حابس حابس پیامبر(ص) را در حال بوسیدن حسن دید گفت : من ده فرزند دارم و تا حال هیچکدام از آنها را نبوسیده ام پیامبر(ص)فرمود:آیا خداوند مهربانی را از قلب تو بیرون کشیده است؟ هرکس رحم نکند مورد رحم قرار نمی گیرد.«من لا یرحم لا یرحم» رواه مسلم.

<!--[if !supportLists]-->5-     <!--[endif]-->رحمت پیامبر نسبت به حیوانات:پیامبر(ص) روزی خرمای تازه را با دست راستش می خورد و هسته ی آن را به دست چپش گرفته بود . در این حال گوسفندی از آنجا عبور کرد و پیامبر با هسته ی خرما به گوسفند اشاره کرد و گوسفند از دست چپ پیامبر شروع به خوردن کرد .پیامبر(ص) بادست راست خود می خورد تا خرما را تمام کرد و گوسفند نیز راهش را گرفت و رفت. زنی بعلت بد رفتاری با گربه ای داخل جهنم شد.زیرا گربه را بند کرد و به او غذا نمی داد و رهایش نمی کرد تا از زمین غذایش را به دست آورد.

3- گوش دادن به سخنان و خوش بینی به مومنان:

خدای متعال فرموده است:« ومنهم الذین یؤذون النبی ویقولون هو أذن قل أذن خیر لکم یومن بالله ویؤمن للمومنین ورحمة للذین آمنوا  منکم والذین یؤذون رسول الله لهم عذاب الیم»[توبه/61]  

و از ایشان کسانی هستند که پیامبر را می آزارند و می گویند او زود باور است .بگو به سود شماست که زود باور باشد،که به خداوند و مومنان ایمان دارد و رحمت الهی برای کسانی از شما است که ایمان آورده اند و برای کسانی که پیامبر خدا را می آزارند عذاب دردناکی است.

در این آیه سخن از فرد یا افرادی است که پیامبر را با گفته های خود آزار می دادند و می گفتند «او انسان خوش باور و دهن بینی است» واژه ی اُذُن در اصل به معنی گوش است . ولی به اشخاصی که زیاد حرف مردم را گوش می دهند ،نیز این کلمه اطلاق می شود. آنها در حقیقت یکی از نقاط قوت پیامبر را که وجود ان در یک رهبر کاملا لازم است .به عنوان نقطه ضعفی تلقی می کرده واز این واقعیت غافل بودند که یک رهبر محبوب ،باید نهایت لطف ومحبت را نشان دهد .و حتی الإمکان عذرهای مردم را بپذیرد،ودر مورد عیوب آنها پرده دری نکند. – مگر در آنجا که این کار موجب سوء استفاده شود- وتا انجا که ممکن است در خانه را به سوی مردم بگشاید  سخنان آنان  را بشنود ودر براوردن نیازها و دستیابی به مصلحت مردم بکوشد.پیامبر یگانه رهبری بود که در این عرصه گوی سبقت را از همگان ربود واز دیدگاه قرآن الگویی جاویدان جهانیان شد.از این روی قرآن بلا فاصله اضافه می کند که :«و به آنها بگو اگر پیامبر گوش به سخنان شما فرا می دهد ،وعذرتان را می پذیرد وبه گمان شما زود باور است این به نفع شما است» زیرا از این طریق ابروی شما را حفظ کرده وشخصیت تان را خرد نمی کند ؛عواطف شما را جریحه دار نمی سازد وبرای حفظ محبت واتحاد و وحدت شما از این طریق کوشش می کند ،در حالی که  اگر او فورا پرده ها را بالا می زد ودروغگویان را رسوا می کرد در دسر فراوانی برای شما فراهم می آمد علاوه بر این آبروی عده ای می رفت ،راه بازگشت وتوبه نیز بر آنها نیز بسته می شد وافراد آلوده ای که قابل هدایت بودند در صف بد کاران جایی می گرفتند و از اطراف پیامبر پراکنده می شدند. یک رهبر مهربان و دلسوز و در عین حال پخته ودانا باید همه ی نارسایی ها را بفهمد ولی باید بسیاری از آنها را به روی خود نیاورد، تا آنان  که شایسته ی تربیت اند ،تربیت شوند  و از مکتب  او فرار نکنند و اسرار مردم از پرده بیرون نیفتد.این معانی در خود آیه نیز وجود دارد که خداوند در پاسخ عیب جویان می گوید:چنان نیست که او گوش به همه ی سخنان فرا دهد ،بلکه او گوش به سخنانی می دهد که به سود شما و نفع شما است ؛یعنی وحی الهی را می شنود  پیشنهاد مفید را استماع می کند وعذرخواهی افراد را در مواردی که به نفع آنها و جامعه است می پذیرد. سپس برای اینکه عیب جویان  از این سخن سوء استفاده نکنند و آن را دستاویز قرار ندهند چنین اضافه می کند: «او به خدا و فرمانهای او ایمان دارد و به سخنان مومنان راستین گوش فرا می دهد و آن را می پذیرد و به آن ترتیب اثر می دهد» یعنی پیامبر در واقع دو گونه برنامه دارد: یک برنامه برای حفظ ظاهر و جلوگیری از پرده دری ودیگری در مرحله عمل کاربرد دارد. در مرحله ی اول به سخنان همه گوش فرا می دهد و ظاهرا انکار نمی کند و در واقع اوج مردم دوستی و مردم داری را می نمایاند. ولی در مقام عمل تنها توجه او به فرمانهای خدا و پیشنهادها وسخنان مومنان راستین است. یک رهبر واقع بین باید چنین باشد واین بهترین راه تامین منافع جامعه است . از این رو می فرماید او رحمت برای مونان شما است.

4-دلسوزی فوق العاده برای اُمت:

خدای متعال فرموده است :«فلعلک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا» کهف/6]

و چه بسا تو جان خود را در کاروبار ایشان ،از شدت تأسف می فرسایی ،که چرا به این سخن ایمان نمی آورند.

در باره این آیه به چند نکته باید توجه کرد:

الف: «باخع » از ماده ی بخع (بر وزن فعل) به معنی هلاک کردن خویشتن از شدت غم و اندوه و به تعبیر دیگر (دق مرگ شدن)است.

ب) : کلمه «اسفا» که شدت غم و اندوه را می رساند تاکیدی است بر این موضوع.

ج): «آثار »جمع اثر در اصل به معنی جای پا است ،ولی به هر علامتی که از چیزی باقی می ماند اثر گفته می شود.

د): انتخاب این تعبیر در آیات فوق ،اشاره به نکته ی لطیفی است و آن این است که گاهی انسان از جایی می رود ،چون ماجرا تازه است آثار او باقی می ماند. ولی هنگامی که طول کشید ،آثار محو می شود؛ یعنی تو آنقدر از عدم ایمان آنها ناراحتی که حتی پیش از محو شدن آثار آنها می خواهی خود را از غصه هلاک کنی؛ این احتمال نیز وجود دارد که منظور از آثار اعمال و رفتار آنها باشد.

و): تعبیر به حدیث در مورد قرآن  اشاره به نوآوری این کتاب بزرگ آسمانی است؛ یعنی حداقل مقداری زحمت به خود نمی دادند که این کتاب تازه را با محتوای جدیدی که داشت مورد بررسی قرار دهند. و این دلیل بر بینهایت بیخبری است که انسان از کنار چنین موضوع مهم تازه ای بی تفاوت بگذرد. 

دلسوزی فوق العاده ی رهبران الهی

از آیات قرآن و تاریخ به خوبی فهمیده می شود که رهبران الهی  بیش از آنچه تصور می شود از گمراهی مردم رنج می بردند به ایمان آنها عشق می ورزیدند؛از اینکه می دیدند تشنه کامانی در کنار چشمه ی آب زلال نشسته اند و از تشنگی فریاد می کشند ناراحت بودند ؛اشک می ریختند؛ دعا می کردند شب و روز تلاش وکوشش داشتند،در نهان آشکار تبلیغ می کردند؛در خلوت و اجتماع فریاد می زدند و از اینکه مردم راه روشن و راست را جاگذاشته و به بیراهه می رفتند غصه می خوردند غصه ای جانکاه که گاهی آنها را تا سر حد مرگ پیش می برد! براستی تاچنین نباشد رهبری در مفهوم عمیقش پیاده نخواهد شد!گاه این حالت اندوه به قدری شدید می شد که جان پیامبر به خطر می افتاد و خدا او را دلداری می داد: همانطور که خداوند متعال فرموده است:«لعلک باخع نفسک الا یکونوا مومنین» گویی می خواهی خود را هلاک کنی که چرا اینان ایمان نمی اورند.سپس برای دلداری می فرماید :«ان نشأننزل علیهم من السماء آیة فظللت اعناقهم لها خاضعین » اگر مابخواهیم معجزه ای از آسمان بر آنان  نازل می نمائیم که گردنهایشان در برابرآن(خم گردد واز روی اجبار ایمان بیاورندو)تسلیم شوند(اما سنت و حکمت خدا مقتضی اختیار است و ثواب و عقاب را مترتب بر آن کرده است) شعرا/2-3   [فی ظلال القرآن]

در تعبیر قرآنی چیزی شبیه به سرزنش است درباره ی اینکه پیغمبر (ص) خویشتن را دلتنگ می دارد ومیازارد بدان خاطر که مشرکان ایمان نمی آورند: «بخع النفس» یعنی کشتن خود ... این هم به تصویر می کشد که چه اندازه پیغمبر(ص) از تکذیب ایشان در رنج بوده است .آخر او می دانسته است که به دنبال تکذیب ایشان چه عقابی و عذابی در انتظارشان است. این بود دلش به حالشان می سوخت و وجود و مبارکش از آن ذوب می شد و می کاست. [فی ظلال القرآن]

5-فروتنی نسبت به مومنان :

خدای متعال فرموده است :«واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین»[شعرا /215]

و در برابر مومنانی که از تو پیروی می کنند مهربان و فروتن باش»

این تعبیر زیبا کنایه از تواضع توأم با محبت و ملاطفت است .همان گونه که پرندگان هنگامی  که می خواهند به جوجه های خود اظهار محبت کنند بالهای خود را گسترده و پایین آورده و آنان را زیر بال و پر می گیرند.تا هم در برابر حوادث احتمالی مصون مانند و هم از تشتت و پراکندگی حفظ شوند ،پیامبر نیز مامور است مومنان راستین را زیر بال و پر خود بگیرد.

این بود پاره ای از اوصاف قرآنی پیامبر (ص) که اگر بخواهیم بیشتر درباره او بدانیم بهترین منبع قرآن کریم  می باشد چنانکه عایشه(رض) در موردش می فرمود : همانا اخلاق وی قرآن بود .

درود و سلام  و برکات خداوند بر خودش آل و اصحاب و پیروان صادقش تا قیامت .

منابع:

<!--[if !supportLists]-->1-      <!--[endif]-->تفسیر فی ظلال  /سیدقطب ترجمه دکتر مصطفی خرمدل. نشر احسان

<!--[if !supportLists]-->2-      <!--[endif]-->صحیح قصص الرسول /سعید یوسف ابوعزیز .چاپ المکتبة التوفیقیه

<!--[if !supportLists]-->3-      <!--[endif]-->بلوغ المرام/ ابن حجر عسقلانی

<!--[if !supportLists]-->4-      <!--[endif]-->فقه المنهجی /علی شربیجی و همکارانش .

<!--[if !supportLists]-->5-      <!--[endif]-->فتح الباری/ ابن حجر عسقلانی .

<!--[if !supportLists]-->6-      <!--[endif]-->المنجد/آذرتاش  آذر نوش.

<!--[if !supportLists]-->7-      <!--[endif]-->جلوه هایی از اخلاق پیامبر

<!--[if !supportLists]-->8-      <!--[endif]-->التکافل الإجتماعی/دکتر مصطفی السباعی

<!--[if !supportLists]-->9-      <!--[endif]-->تحفة الذاکرین /شوکانی

اسرار پیروی از سنت رسول الله (ص)

محمد سلیم آزاد

پیروی از سنت پیامبر (ص)که این همه مورد تأکید پیامبر ،رهبران و امامان دین قرار گرفته است ،راز مهمّ را در خود نهفته دارد.امام«غزالی»می گوید:«بدان که اسرار پیروی از سنت به سه نوع تقسیم می شوند:که به بررسی آنها می پردازیم ...



اسرار پیروی از سنت رسول اکرم(ص)

محمد سلیم آزاد

پیروی از سنت پیامبر (ص)که این همه مورد تأکید پیامبر ،رهبران و امامان دین قرار گرفته است ،راز مهمّ را در خود نهفته دارد.امام«غزالی»می گوید:«بدان که اسرار پیروی از سنت به سه نوع تقسیم می شوند:

«نوع اول:این است که عالم ملک و جسمانی  وعالم ملکوت و روحانی  با یکدیگر ارتباط دارند و همچنین  در بین اعضاء وجوارح ظاهر وقلب انسان همبستگی وجود دارد واعما ل ظاهر در قلب تأثیر می کنند...قلب انسان مانند آیینه است و هنگامی  حقایق در آن  تجلّی  می کنند که صیقلی و نورانی و متعادل باشد و صیقلی شدن قلب ،وقتی صورت می گیرد  که آلودگی ها و پلیدی ها  وشهوتها  از آن زدوده شوند و تیرگی اخلاق بد را از روی آن بردارند و نورانی بودنش وقتی میسر است که انوار ذکر ومعرفت خدا  بر آن بتابد  وعبادتی که با خلوص نیت و مطابق سنت انجام داده شود در روشنایی قلب،تأثیر کلّی داردو متعادل بودن قلب وقتی حا صل  می شود  که تمام حرکات ظاهری أعضاء  با قانون عدالت مطابقت داشته باشد؛...و تو نیز اگر می خواهی  در تمام حرکات عدل را مرا عات کنی و آن را عادت خویش سازی،باید از سنت پیروی کنی تا در قلبت رسوخ پیدا کنند و صور حقایق  به طور صحیح ودرست در آن منعکس شوند  وبرای پذیرفتن صورت سعا دت آما ده شوی  ..»

 « نوع دوم:از اسرار پیروی از سنت  این است که معتقد باشی که حضرت رسول خدا از اسرار  عالم اعلی آگاه بوده است و تبعیت از او موجب سعادت است ...»

«نوع سوم :از اسراری که د رپیروی از سنت وجود دارند ،این است که انسان  به این حقیقت پی ببرد  و بداند که وقتی خوش بخت و سعادتمند  می شود که با دوری ازشهوت ها و آرزو ها و یا مبارزه با نفسی که به کارهای بد وادارش می کند ،خود را به عالم روحانی و مقام فرشتگان نزدیک کند... انسان در تمام احوال در برخورد با گذشت زمان  ود ر وقتی  که سر دو راهی قرار می گیرد ،مجبور است  راهی را  انتخاب کند وبر راه دیگر ترجیح دهد،در این حال اگر زمام  اختیارش در دست هر جاندار پستی  باشد و امور زندگیش در دست دیگری قرار گیرد،بسی بهتر از آن است که اختیارش  دردست هوی وهوس باشد و از نفس اماره حیوانی اطاعت کند کسی که مطیع نفس و شهوت پرست باشد تربیت پذیر نیست و قابل اصلاح نمی باشد.ناچار برای انتخاب راه صحیح،از دستورها و قراردادهای شارع پیروی

 و بدین وسیله از سر کشیهای نفس جلوگیری کند برای تز کیه اش اقدام نماید...»

---------------------------------------------------------------

منبع :کتاب آشنایی با سنت پیامبر(ص)/

مولف :محمد سلیم آزاد

داستان افترا به ام المومنین عائشه (رض)

عایشه رضی الله عنها می گوید: هرگاه رسول الله (ص) می خواست سفر نماید،  میان همسرانش قرعه کشی می کرد. به نام هر کس که قرعه می افتاد، او را با خود می برد.  در یکی از غزوات، میان ما قرعه کشی نمود و قرعه بنام من افتاد. در نتیجه، من او را همراهی نمودم و چون حکم حجاب، نازل شده بود مرا که در کجاوه بودم، بر پشت سواری ام می نهادند و با همان کجاوه، پایین می آوردند. راهمان را ادامه دادیم تا اینکه غزوة رسول خدا (ص) به پایان رسید و بسوی مدینه برگشت. شبی، نزدیک مدینه (بعد از توقف) اعلام نمود تا لشکر کوچ کند. پس از اعلام کوچ، من برای قضای حاجت از لشکر فاصله گرفتم. و بعد از قضای حاجت، بسوی سواری ام بر گشتم. در آنجا دست به سینه ام بردم و ناگهان متوجه شدم که گردن بندم که از مهره های یمنی شهر ظفار ساخته شده بود، از جایش جدا شده و افتاده است. برای پیدا کردن آن، دوباره برگشتم. ...

--------------------------------------

عایشه رضی الله عنها می گوید: هرگاه رسول الله (ص) می خواست سفر نماید،  میان همسرانش قرعه کشی می کرد. به نام هر کس که قرعه می افتاد، او را با خود می برد.  در یکی از غزوات، میان ما قرعه کشی نمود و قرعه بنام من افتاد. در نتیجه، من او را همراهی نمودم و چون حکم حجاب، نازل شده بود مرا که در کجاوه بودم، بر پشت سواری ام می نهادند و با همان کجاوه، پایین می آوردند. راهمان را ادامه دادیم تا اینکه غزوة رسول خدا (ص) به پایان رسید و بسوی مدینه برگشت. شبی، نزدیک مدینه (بعد از توقف) اعلام نمود تا لشکر کوچ کند. پس از اعلام کوچ، من برای قضای حاجت از لشکر فاصله گرفتم. و بعد از قضای حاجت، بسوی سواری ام بر گشتم. در آنجا دست به سینه ام بردم و ناگهان متوجه شدم که گردن بندم که از مهره های یمنی شهر ظفار ساخته شده بود، از جایش جدا شده و افتاده است. برای پیدا کردن آن، دوباره برگشتم. جستجوی گردن بند، مانع رفتنم شد و کسانی که مسئول حمل کجاوه بودند، به این گمان که من در کجاوه هستم، آن را برداشتند و روی شترم گذاشتند. قابل ذکر است که زنان در آن زمان، گوشت و وزن زیادی نداشتند. زیرا غذای اندکی به اندازة سد رمق، میل می کردند. علاوه بر آن، من زن کم سن و سالی بودم. در نتیجه، آنها بدون اینکه متوجه وزن کجاوه شوند، آنرا برداشتند و بر شتر گذاشتند و شتر را بلند کردند و رفتند. بعد از اینکه سپاه، حرکت کرد و رفت، من گردنبندم را پیدا کردم. و هنگامی که به منزلگاه خود رسیدم، کسی آنجا نبود. به گمان این که آنها بزودی متوجه گم شدن من  می شوند و بر می گردند، به منزلگاه خود، بازگشتم. آنجا نشسته بودم که خواب بر من غلبه نمود و خواب رفتم. صفوان بن معطل سلمی ذکوانی که مسئول بررسی منزل سپاه بود، هنگام صبح به جایگاه من رسید و سیاهی انسان خوابیده ای را مشاهده نمود. وی قبل از نازل شدن حکم حجاب، مرا دیده بود. با استرجاع (إنا لله وإنا إلیه راجعون) گفتنش از خواب بیدار شدم. او شترش را خواباند و پایش را بر زانوی شتر گذاشت و من سوار شدم. آنگاه مهار شتر را گرفت و براه افتاد تا اینکه به لشکر که هنگام ظهر برای استراحت، توقف کرده بود، رسیدیم.

هلاک شوندگان، هلاک شدند. عبدالله بن ابی بن سلول (رئیس منافقین) رهبری این تهمت را بعهده داشت. خلاصه ما به مدینه آمدیم و من یک ماه بیمار شدم. در این میان، مردم سرگرم صحبت در مورد صاحبان افک یعنی تهمت زنندگان بودند.

آنچه مرا به شک وا می داشت، این بود که من آن توجه و مهربانی ای را که در سایر بیماریها از رسول خدا (ص) مشاهده می کردم، در این بیماری نمی دیدم. رسول خدا (ص) نزد ما می آمد، و سلام می کرد و می گفت: «بیمار شما چطور است»؟

من از این شایعات، هیچ اطلاعی نداشتم تا اینکه در دوران نقاهت، من و امّ مسطح برای قضای حاجت، به مناصع (محل قضای حاجت) بیرون رفتیم. گفتنی است که ما فقط شبها برای قضای حاجت، بیرون می رفتیم. و این زمانی بود که هنوز در نزدیکی خانه هایمان توالت نساخته بودیم و برای قضای حاجت، مانند عربهای نخستین، از خانه ها دور می شدیم و فاصله می گرفتیم. من و امّ مسطح می رفتیم که چادر امّ مسطح زیر پایش گیر کرد و به زمین افتاد.

در این هنگام، گفت: مسطح، هلاک شود. من به او گفتم: چه سخن بدی بزبان آوردی. آیا به مردی که در غزوة بدر حضور داشته است، ناسزا می گویی؟ امّ  مسطح گفت: ای فلانی! مگر سخنانشان را نشنیده ای؟ و اینجا بود که مرا از سخنان اهل افک، مطلع ساخت.

با شنیدن این سخن، بیماری ام افزایش یافت. هنگامی که به خانه  برگشتم، رسول خدا (ص) نزد من آمد و سلام کرد و گفت: «بیمار شما چطور است»؟ گفتم: به من اجازه دهید تا نزد والدینم بروم. هدفم این بود که از پدر و مادرم اصل ماجرا را جویا شوم و نسبت به آن، یقین پیدا کنم. پیامبر اکرم (ص) هم به من اجازه داد. پس نزد والدینم رفتم و سخنان مردم را برای مادرم بازگو نمودم. مادرم گفت: ای دخترم! این امر را بر خودت آسان بگیر. زیرا زنی زیبا که در خانة مردی باشد و هوو هایی داشته باشد و آن مرد هم او را دوست داشته باشد، هووها علیه او سخنان زیادی می گویند. گفتم: سبحان الله! مردم هم این سخنان را به زبان می آورند!!

بهرحال، آن شب را به صبح رساندم بدون اینکه اشکهایم قطع شود و لحظه ای چشمانم را با خواب، سرمه نمایم. و چون مدتی، وحی نازل نشد، رسول خدا (ص) علی بن ابی طالب و اسامه بن زید را خواست و با آنها در مورد جدایی از خانواده اش مشوره نمود. از آنجایی که اسامه، محبت قلبی رسول اکرم (ص) (ص) را نسبت به همسرانش می دانست، گفت: ای رسول خدا! او همسر شماست و ما چیزی بجز خیر و نیکی از او سراغ نداریم. اما علی بن ابی طالب(رض) ‌گفت: ای رسول خدا! خداوند شما را مجبور نکرده است و زنان زیادی بجز او وجود دارند. و اگر از کنیز (عایشه) بپرسی او حقیقت را برایت خواهد گفت.

رسول خدا (ص) بریره (کنیز مرا) را صدا کرد و گفت: «ای بریره! آیا از عایشه مورد مشکوکی مشاهده نموده ای»؟ بریره گفت: نه، سوگند به ذاتی که تو را به حق، مبعوث نموده است، من هرگز عیبی در او مشاهده نکرده ام مگر اینکه بعلت کم سن و سال بودن، خواب می‌رود. پس گوسفند می آید و خمیرش را می خورد.

 رسول خدا (ص) همان روز، برخاست و از عبد الله بن ابی بن سلول شکایت کرد و فرمود:  «چه کسی در مورد مردی که با تهمت زدن به خانواده ام باعث اذیت و آزارم شده است، مرا معذور می داند؟ (اگر او را مجازات نمایم، مرا سرزنش نمی نماید). سوگند به خدا که من از خانواده ام بجز خیر و نیکی، چیز دیگری سراغ ندارم و همچنین در مورد مردی (صفوان بن معطل) که از او سخن می گویند نیز بجز خیر و نیکی، چیز دیگری نمی دانم و فقط همراه من به خانه ام  می‌آمد». با شنیدن این سخنان، سعد بن معاذ برخاست و گفت: من تو را در مورد او معذور می دانم. اگر آنمرد، از قبیلة اوس است، ما گردنش را می زنیم و اگر از برادارن خزرجی ماست، شما دستور دهید تا ما دستور شما را اجرا نماییم. بعد از این گفت و شنود، سردار خزرج، سعد بن عباده که قبل از این، مردی نیکوکار بود اما در این لحظه، تعصب    قومی اش گل کرد، برخاست و گفت: دروغ می گویی. سوگند به خدا، نه او را به قتل می رسانی و نه توانایی کشتن ا‌ش را داری. در این هنگام، اسید بن حضیر برخاست و گفت: والله، دروغ میگویی. سوگند به خدا که او را می کشیم. تو منافقی که از منافقان، دفاع می کنی. اینجا بود که قبیلة اوس و خزرج بر آشفتند و در حالی که رسول خدا (ص) بالای منبر بود، خواستند با یکدیگر درگیر شوند. با مشاهدة این وضع، رسول خدا (ص) از منبر پایین آمد و آنها را به آرامش دعوت کرد. تا اینکه خاموش شدند و رسول خدا (ص) نیز سکوت کرد. من این روز را هم با گریه، سپری کردم. برای یک لحظه هم اشکهایم قطع نشد و لحظه ای خوابم نبرد. بدین ترتیب، دو شب و یک روز را در کنار پدر و مادرم با گریه گذراندم تا جایی که گمان کردم شدت گریه، جگرم را تکه پاره می کند.

عایشه رضی الله عنها  می گوید: در حالی که پدر و مادرم کنارم نشسته بودند و من گریه می کردم، یک زن انصاری، اجازة ورود خواست. به او اجازه دادم. بعد از اینکه وارد خانه شد، نشست و با من شروع به گریه کرد. ما در حال گریستن بودیم که ناگهان رسول خدا (ص) وارد شد و (‌کنار من)‌ نشست در حالی که از تاریخ شروع این سخنان، کنارم ننشسته بود و یک ماه هم چیزی در مورد من به وی وحی نشده بود. رسول خدا (ص) بعد از نشستن، شهادتین  خواند. سپس فرمود: «ای عایشه! در مورد تو به من  چنین سخنانی رسیده است. اگر تو پاک و بی گناهی، بزودی خداوند پاکی و بی گناهی ات را اعلام خواهد کرد. و اگر مرتکب گناهی  شده ای، از خداوند طلب مغفرت کن و بسوی او رجوع نما. زیرا اگر بنده، به گناهش اعتراف نماید و توبه کند، خداوند توبه اش را می پذیرد». هنگامی که رسول خدا (ص) سخنانش را به پایان رسانید، اشک در چشمانم خشکید طوریکه قطره ای هم یافت نمی شد.

به پدرم گفتم: از طرف من جواب رسول الله (ص) را بده. گفت: سوگند به خدا، نمیدانم به رسول خدا (ص) چه بگویم.

به مادرم گفتم: شما از طرف من به رسول الله  (ص) پاسخ دهید. گفت: سوگند به خدا که من هم نمی دانم به رسول خدا (ص) چه بگویم.

من که دخترکم سن و سالی بودم و (تا آن زمان) قرآن زیادی نمی دانستم، گفتم: به خدا سوگند، می دانم که شما سخنان مردم را شنیده اید و در قلبتان جای گرفته اند و آنها را باور کرده اید. در نتیجه، اگر به شما بگویم: من بی گناه و پاک ام و خدا می داند که من بی گناه ام، سخن مرا باور نمی کنید. و اگر به گناهی اعتراف نمایم ـ و خدا  می داند که من  بی گناه ام ـ شما مرا تصدیق می نمایید. بخدا سوگند، مثال من و شما مانند پدر یوسف است که فرمود: (فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَی مَا تَصِفُونَ (یوسف/18)اینک صبرى نیکو [براى من بهتر است] و بر آنچه توصیف مى‏کنید خدا یارى‏ده است )

پس از گفتن این کلمات، به امید اینکه خداوند، برائت و پاکی ام را آشکار سازد، به رختخواب رفتم. اما بخدا سوگند، گمان نمی کردم خداوند دربارة من وحی نازل نماید. زیرا خودم را کوچکتر از آن می دانستم که قرآن در مورد من به سخن آید. ولی امیدوار بودم که رسول خدا (ص) خوابی ببیند و خداوند، در آن خواب، پاکی ام را آشکار نماید. بخدا سوگند! قبل از اینکه رسول خدا (ص) از جایش بلند شود و کسی از اهل خانه از خانه، بیرون رود، بر آنحضرت (ص) وحی نازل گردید و همان سختی و دشواری حالت وحی، وی را فرا گرفت طوریکه در روز سرد زمستانی، قطرات عرق مانند دانه های مروارید از بدن مبارکش سرازیر گشت.

نخستین کلماتی را که رسول خدا (ص) بعد از برطرف شدن حالت وحی با تبسم به زبان آورد، این بود که به من گفت : «ای عایشه! خدا را سپاس بگوی زیرا خداوند، برائت و  پاکی ات را اعلام نمود».

مادرم به من گفت: بلند شو و از رسول خدا (ص) تشکر کن. گفتم: بخدا سوگند، بلند      نمی شوم و بجز خدا، از کسی دیگر، تشکر نمی کنم.

خداوند این آیات را نازل فرمود: (إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالإِفْکِ عُصْبَةٌ مِنْکُمْ ...) یعنی کسانی که تهمت زدند، گروهی از شما بودند...تا آخر. هنگامی که این آیات، دربارة برائت و پاکی ام نازل گردید، ابوبکر صدیق t که همواره به مسطح بن اثاثه به سبب قرابت و خویشاوندی انفاق می کرد، گفت: بخدا سوگند که بعد از این، هرگز به او بخاطر سخنانی که در مورد عایشه به زبان آورده است، انفاق نخواهم کرد. آنگاه خداوند این آیات را نازل فرمود: « وَلَا یَأْتَلِ أُوْلُوا الْفَضْلِ مِنکُمْ وَالسَّعَةِ أَن یُؤْتُوا أُوْلِی الْقُرْبَى وَالْمَسَاکِینَ وَالْمُهَاجِرِینَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلْیَعْفُوا وَلْیَصْفَحُوا أَلَا تُحِبُّونَ أَن یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِیمٌ (نور/22) صاحبان ثروت و فضل شما، نباید سوگند یاد کنند که به خویشاوندان، مساکین و مهاجرین در راه خدا، انفاق نکنند. بهتر است که عفو کنند و گذشت نمایند. آیا مایل نیستید که خداوند از شما بگذرد؟ و خداند متعال بخشنده و مهربان است»

آنگاه ابوبکر(رض) فرمود: بلی، به خدا سوگند، دوست دارم که خداوند مرا بیامرزد و همچنان به انفاق کردن بر مسطح، ادامه داد.

قابل یادآوری است که رسول الله (ص) دربارة من از زینب دختر جحش نیز می پرسید و  می گفت: ای زینب! چه می دانی و چه دیده ای؟ زینب رضی الله عنها هم در پاسخ می گفت: من چشم و گوشم را حفاظت می کنم. بخدا سوگند، من چیزی بجز خیر و نیکی، از او نمی‌دانم.

بلی، زینب رضی الله عنها همان کسی بود که (در جاه و منزلت، نزد رسول خدا (ص) ) با من رقابت می کرد. اما (در این جریان) خداوند او را با تقوایی که داشت، نجات داد. (درمورد من گمان بد نکرد).

________

منبع : صحیح بخاری

مثنوی معنوی

پادشاه قدرتمند وتوانایی ، روزی برای شکار با درباریان خود به صحرا رفت ، درراه کنیزک زیبایی را دید وعاشق اوشد. پول فراوان داد ودخترک را ازاربابش خرید ، پس ازمدتی که باکنیزک بود کنیزک بیمار شد وشاه بسیار غمناک گردید. ازسراسر کشور ، پزشکان ماهر را برای درمان او به دربار فرا خواند وگفت : جان من به جان این کنیزک وابسته است ،اگر او درمان نشود ، من هم خواهم مُرد . هرکس جانان مرا درمان کند، طلا ومروارید فراوان به او می دهم . پزشکان گفتند : ماجانبازی میکنیم .با همفکری ومشاوره ، حتماً اورا درمان می کنیم . هریک از مایک مسیح شفا دهنده است . پزشکان به دانش خود مغرور بودند ویادی از خدا نکردند . خدا هم عجز وناتوانی آنها را به ایشان نشان داد . پزشکان هرچه کردند فایده نداشت . دخترک از شدت بیماری مثل مو ، باریک ولاغر شده بود . ...

 

------------------------------------

پادشاه قدرتمند وتوانایی ، روزی برای شکار با درباریان خود به صحرا رفت ، درراه کنیزک زیبایی را دید وعاشق اوشد. پول فراوان داد ودخترک را ازاربابش خرید ، پس ازمدتی که باکنیزک بود کنیزک بیمار شد وشاه بسیار غمناک گردید. ازسراسر کشور ، پزشکان ماهر را برای درمان او به دربار فرا خواند وگفت : جان من به جان این کنیزک وابسته است ،اگر او درمان نشود ، من هم خواهم مُرد . هرکس جانان مرا درمان کند، طلا ومروارید فراوان به او می دهم . پزشکان گفتند : ماجانبازی میکنیم .با همفکری ومشاوره ، حتماً اورا درمان می کنیم . هریک از مایک مسیح شفا دهنده است . پزشکان به دانش خود مغرور بودند ویادی از خدا نکردند . خدا هم عجز وناتوانی آنها را به ایشان نشان داد . پزشکان هرچه کردند فایده نداشت . دخترک از شدت بیماری مثل مو ، باریک ولاغر شده بود . شاه یکسره گریه می کرد.  داروها ، جواب معکوس می داد . شاه از پزشکان نا امید شد وپابرهنه به مسجد رفت ودرمحراب مسجد به گریه نشست . آنقدر گریه کرد که از هوش رفت . وقتی به هوش آمد ، دعا کرد . گفت ای خدای بخشنده ، من چه بگویم ، تواسرار درون مرا به روشنی می دانی . ای خدایی که همیشه پشتیبان ما بوده ای ، بار دیگر ما اشتباه کردیم . شاه از جان ودل دعا کرد، ناگهان دریای بخشش و لطف خداوند جوشید . شاه درمیان گریه به خواب رفت . درخواب دید که یک پیر مرد زیبا ونورانی به او می گوید : ای شاه مژده بده که خداوند دعایت را قبول کرد ، فردا مرد ناشناسی به دربار می آید . اوپزشک دانایی است . درمان هردردی را می داند ، صادق است وقدرت خدا درروح اوست . منتظر اوباش.

فردا صبح هنگام طلوع خورشید، شاه بربالای قصر خود منتظر نشسته بود ، ناگهان دانای خوش سیما از دور پیدا شد ، او مثل آفتاب درسایه بود ، مثل ماه می درخشید. مانند خیال ورؤیا بود . آن صورتی که شاه دررؤیای مسجد دیده بود در چهره ی این مهمان بود . شاه به استقبال رفت . اگر چه آن مرد غیبی را ندیده بود ، اما بسیار آشنا ه نظز می آمد . گویی سالها با هم آشنا بوده اند وجانشان یکی بوده است .

شاه از شادی درپوست نمی گنجید . گفت ای مرد! محبوب حقیقی من تو بوده ای نه کنیزک . کنیزک ابزار رسدن من به تو بوده است . آنگاه مهمان رابوسید ودستش را گرفت وبا احترام بسار به بالای قصر برد . پس ازصرف غذا ورفع خستگی راه ، شاه پزشک را پیش کنیزک برد وقصه ی بیماری اورا گفت . حکیم دخترک را معاینه کرد وآزمایش های لازم را انجام داد وگفت : همه ی داروهای ان پزشکان بی فایده بوده وحال مریض را بدتر کرده ،آنها از حال دختر ، بی خبر بودند ومعالجه ی تن می کردند . حکیم بیماری دخترک را کشف کرد اما به شاه نگفت . او فهمید که دختر ، بیمار دل است . تنش خوش وگرفتار دل وعاشق است .

عاشقی پیداست از زاری دل           نیست بیماری چوبیماری دل

درد عاشق با دیگر درها فرق دارد. عشق آیینه ی اسرار خداست. عقل از شرح عشق ناتوان است . شرح عشق وعاشقی را فقط خدا می داند . حکیم به شاه گفت : خانه را خلوت کن! همه بروند بیرون ، حتی خود شاه . من می خواهم ازاین دخترک چیزهایی بپرسم . همه رفتند، حکیم ماند ودخترک . حکیم ، آرام آرام از دخترک پرسید : شهر تو کجاست : دوستان وخویشان تو کی هستند ؟ پزشک ، نبض دختر را گرفته بود وآرام آرام از دخترک می پرسید : شهر تو کجاست ؟ دوستان وخویشان تو کی هستند ؟ پزشک ، نبض دختر را گرفته بود ومی پرسید و دختر جواب می داد. از شهر ها ومردمان مختلف پرسید ، از بزرگان شهر ها پرسید ، نبض آرام بود ، تابه شهر سمرقند رسید ، ناگهان نبض دختر ، تند شد وصورتش سرخ شد . حکیم از محله های شهر سمرقند پرسید . نام کوچه ی غاتفر ، نبض را شدید تر کرد . حکیم فهمید که دخترک با این کوچه دلبستگی خاصی دارد . پرسید وپرسید تا به نام جوان زرگر درآن کوچه رسید ، رنگ دختر زرد شد ، حکیم گفت : بیماریت را شناختم ، به زودی ترا درمان می کنم . این راز راباکسی نگویی. راز ، مانند دانه است اگر راز را دردل حفظ کنی ؛ مانند دانه از خاک می روید وسبزه ودرخت می شود . حکیم پیش شاه آمد وشاه را از کار دختر آگاه کرد  وگفت : چاره ی درد دختر ان است که جوان زرگر را از سمرقند به اینجابیاوری وبا زر وپول ، اورا فریب دهی تا دختر از دیدن او بهتر شود . شاه دونفر دانای کاردان را به دنبال زرگر فرستاد . آن دو ، زرگر رایافتند واورا ستودند وگفتند : شهرت واستادی تو درهمه جا پخش شده ، شاهنشاه ما تو را برای زرگری وخزانه داری انتخاب کرده است. این هدیه ها وطلاها رابرایت فرستاده و ازتو دعوت کرده تا به دربار بیایی ، درآنجا بیش ازاین خواهی دید . زرگر جوان ، گول مال وزر را خورد وشهر وخانواده اش را رها کرد وشادمان به راه افتاد . او نمی دانست که شاه می خواهد اورا بکشد . سوار اسب تیز پای عربی شد وبه سمت دربار به راه افتاد . آن هدیه ها ، خون بهای او بود . درتمام راه ، خیال مال وزر درسر داشت . وقتی به دربار رسیدند حکیم اورا به گرمی استقبال کرد وپیش شاه برد ، شاه اورا گرامی داشت وخزانه های طلا را به اوسپرد واو را سپرست خزانه کرد . حکیم گت : ای شاه ! اکنون باید کنیزک را به جوان بدهی تا بیماریش خوب شود . به دستور شاه کنیزک با جوان زرگر ازدواج کردند وشش ماه در خوبی وخوشی گذراندند تا حال دخترک خوبِ خوب شد .  آنگاه حکیم ، دارویی ساخت وبه زر گر داد. جوان روز به روز ضعیف می شد . پس از یک ماه زشت ومریض وزرد شد وزیبایی وشادابی او از بین رفت وعشق او در دل دخترک سر شد :

عشق هایی کز پی رنگی بود                     عشق نبود عاقبت ننگی بود

زرگر جوان از دوچشم خون می گریست . روی زیبا ، دشمن جانش بود ، مانند طاووس که پرهای زیبایش دشمن او هستند . زرگر نالید وگفت : من مانند آهویی هستم که صیاد برای نافه ی خوشبو ، خون اورا می ریزد . من مانند روباهی هستم که به خاطر پوست زیبایش او را می کشن . من آن فیل هستم که برای استخوان عاج زیبایش خونش را می ریزند . ای شاه ! مرا کشتی ، اما بدان که این جهان مانند کوه است وکارهای ما مانند صدا درآن می پیچد وصدای اعمال ما دوباره به مابرمی گردد . زرگرآنگاه لب فروبست وجان داد . کنیزک از عشق او خلاص شد . عشق او عشق صورت بود . عشق برچیز های ناپایدار ، پایدار نیست . عشق زنده ، پایدار است . عشق به  معشوق حقیقی که پایدار است ، هر لحظه چشم وجان را مثل غنچه ، تازه وتازه تر می کند .

عشق حقیقی را انتخاب کن ، که همیشه باقی است . جان ترا تازه می کند . عشق کسی را انتخاب کن که همه ی پیامبران وبزرگان از عشق او به والایی وبزرگی ره یافتند ومگو که مارا به درگاه حقیقت راه نیست درنزد کریمان وبخشندگان بزرگ ، کارها دشوار نیست .

سایتهای بسیار مهم اهل سنت برای آگاهی تمام انسانها با هر مذهبی

ردیف

عنوان

آدرس

  1 

مولانا عبدالعزیز رحhttp://www.molanaabdolaziz.com/

  2

سایت احیاءhttp://www.ehyaweb.com

  3

سایت اهل سنت کرمانشاهhttp://www.sunnikermanshah.com

  4

سایت محمد رسول اللهhttp://www.rasulalla.com

  5

بیداری اسلامی

http://www.bidary.com/

  6

سایت ایمان

http://www.eeman.ir/

  7

کعبه دلhttp://kaman1.blogfa.com/

  8

پایگاه صحابهhttp://www.sahabah.ir

 9

نوگرا

http://www.eslahe.com/

10

مصلی گنبد

http://www.mosallavahdat.ir/

11

اهل سنت ایرانhttp://www.sunniiran.com

12

کتابهای اهل سنت

http://islamtxt2.8m.net

13

اخوت{انما المومنون اخوت}http://www.ikhwat.blogfa.com

14

اهل سنت سلماس

http://www.masjedalaghsa.blogfa.com/

15

سنت نبوی

http://www.sonnatenabavi.blogfa.com/

16

 انجمن اسلام نت

 http://forum.islamnet.info/

17

اهل سنت والجماعتhttp://www.sonatha.mihanblog.com/

18

فاتح

http://fateh85.blogfa.com/

19

تابشhttp://www.tabesh.net/

20

کلیپ های اسلامی اهل سنتhttp://www.clipsislami.blogfa.com

21

اصلاح وتزکیه

http://www.tasawof.blogsky.com/

22

اهل سنت خراسان

http://www.sunnijam.blogfa.com/

23

اهل سنت{جای اهل سنت جنوب}http://www.eslam-kourd.blogfa.com

24

لینکهای زیبای اسلامیhttp://islamfarsi.blogfa.com

25

دنیای لینکhttp://www.linknegah.blogfa.com

26

اهل سنت ایران-بلوچستانhttp://www.baluchestanezende.blogfa.com

27

خاطرات ابوعمار

http://majd21.blogfa.com

28

در جستجوی حقیقتhttp://ali300ali.blogfa.com/

29

اهل سنت شمال

http://www.yaallah99.blogfa.com

30

اهل سنت ایران

http://www.ahnaf.blogfa.com

31

دختر مسلمان {بلوچ{

http://www.dmbaloch.blogfa.com

32

صحابه

http://www.sahabeh1.blogfa.com

33

اسلام انلاینhttp://islamonline.blogfa.com/

34

سلفی

http://www.salafi1.blogfa.com

35

رادمردان بلوچhttp://www.yahya3488.blogfa.com/

36

جوانان اهل سنت کردستان

http://zxcvbnmasdfgh.blogfa.com/

37

قرآن وسنت

http://www.qoran-sonnat.blogfa.com

38

آسمان مهرhttp://www.asmanemehr.blogfa.com

39

دانلود کتاب برای موبایل{اهلسنت{

http://eslam-sonni.blogfa.com

40

خادم القرآنhttp://www.hamim.blogfa.com/

41

روناکیhttp://www.roonaky.blogfa.com

42

فرزندان اهل سنت ایران

http://sunnairan.wordpress.com

43

اسلام411

http://www.islam411.com

44

دانشجویان اهل سنت

http://rashdin.mihanblog.com

45

دعوت وتبلیغhttp://adelkhan.blogfa.com/

46

جیش الصحابهhttp://www.ahmad320.blogfa.com/

47

 نغمه توحید

 http://talebolelm.blogfa.com/

48

 محمد گل ایمان من است

 http://www.makki220.blogfa.com/

49

موسسه قرآنی

 http://rahymyasin.blogfa.com/

50

 امام اعظم

 http://imamaboohanifeh.blogsky.com/

51

خبرگزاری بلوچ نیوزhttp://www.balochna.blogspot.com

52

   ندای توحید

 http://www.nedaye-tohid.blogfa.com/

53

 امیر معاویه رض

 http://muawiah.pib.ir/

54

اهل سنت {شوافع}http://www.sonny-iran.persianblog.ir

55

 زن در اسلام

http://saliha.blogfa.com/

56

 جماعت تبلیغ

 http://www.tabligi.dom.ir/

57

 اهل سنت شمال شرق

 http://www.alsonna.blogfa.com/

58

 خلفای راشدین

 http://rashedin.mihanblog.com/

59

 معراج قلم

 http://merajeqalam.mihanblog.com/

60

سنت نیوزhttp://sonnat-news.persianblog.ir/

61

 مذهب تسنن

 http://mazhabetasannon.blogfa.com/

62

 اهل سنت کامیاران

 http://ahlesonat.sepehrblog.ir/

63

 اندیشه پاک

 http://salimjam.blogfa.com/

64

انجمن اینترنتی مسلمانانhttp://ww.mosalman.net

65

 فقط اسلام

 http://www.onlyislam.blogfa.com/

66

مبارزه بابدعت

http://www.gomrahan.blogfa.com/

67

اهل سنت چابهارhttp://www.mjadgal.anzaliblog.com/

68

 محبان فاروق

 http://www.2858.blogfa.com/

69

 عقیده

 http://www.aqeedeh.com/ebook/

70

 مجله ندای اسلام

 http://nedaye-islam.blogfa.com/

71

 وحدت طلب{اتحاد اتحاد}

 http://www.baloch786.blogfa.com/

72

 اسلام دردسترس همه

 http://www.islamhouse.com/

73

 اهل سنت خواف

 http://abuomar-khaf.blogfa.com/

74

  آژانس تفتان

 http://www.taftan33.blogspot.com/

75

 سرداب{دفاع از اهل بیت واصحاب}

 http://serdab.blogspot.com/

76

 سایت دوربین

 http://dorbeen.info/news.php

77

 انواع مقالات

 http://ahlesonat.blogfa.com

78

 فضائل وبرتریها

 http://www.daryamesr.blogfa.com

79

 سنی فرقه برتر اسلام

 http://sunni123.blogfa.com

80

 راه سنت

 http://www.rahesonnat.blogfa.com/

81

  خبر گذاری جنبش اسلامی دانشجویان اهل سنت

 http://www.jonbeshedaneshju.tk

82

عمر بن خطاب رضhttp://khalifee2.blogfa.com

83

معیارهای اسلام ومسلمانی

 http://www.ghalb25sh.blogfa.com

84

 موبایل اهل سنت

 http://www.sonnimobile.blogfa.com

85

 جوانان ایرانشهر

 http://iranshahriyan.blogfa.com/

86

 احادیث اهل سنت

 http://www.sonnat1.blogfa.com

87

 فقه جهاد

 http://www.jehad788.blogspot.com

88

خبرگذاری زاهدان نیوزhttp://zahedanna.blogspot.com/

89

 اسلام راستین

 http://www.sonnatrastin.blogfa.com

90

 راه سنت{شافعی}

 http://www.sunniway.blogfa.com

91

 برادری اسلامی

 http://www.taftan2.blogfa.com

92

 هاوری

 http://www.havrre.blogfa.com

93

 حی علی الجهاد

 http://www.jahadiyan.blogfa.com

کتابهایی برای زندگی بهتر و سعادت دنیا و آخرت

http://www.bidary.com/article.aspx?id=268 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=269 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=267 پیروز شدیم ....... شکست خوردیم

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=266 اهل فارس در مدرسه یاران پیامبر (ص)

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=264 ابو ایوب انصاری 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=261 آیا وقت آن نرسیده است که مسلمانان به خود آیند 

 

 http://www.bidary.com/article.aspx?id=260 پندهای امام جوزی رحمه الله 

 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=259 آثار ناگوار گناه بر فرد و جامعه 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=258 بسوی خوشبختی 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=257 عطاء بن ابی رباح ؛ سرور فقهای حجاز 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=256 سرنوشت احادیث از دوران پیامبر(ص) تا عمربن عبدالعزیز 

 

 http://www.bidary.com/article.aspx?id=255 (ام حبیبه) رمله (رض)دختر ابوسفیان 

 

 http://www.bidary.com/article.aspx?id=254 پندهای امام سفیان ثوری رحمه الله 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=253 آزادی و بندگی 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=252 ابوعبیده بن الجراح ؛ امین این امت 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=251 قرآن کتابی شگفت انگیز 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=249 اهمیت کسب دانش 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=247 مختصری از فضائل روز جمعه و احکام آن 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=244 اگر بو داشت کسی نمی نشست 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=243 ابوبکر صدیق در میدانهای جهاد 

  

http://www.bidary.com/article.aspx?id=77 اهمیت نماز در اول وقت 

 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=239 سیری در سیرت حکمین و ماجرای حکمیت 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=237 واژه و اصطلاح 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=235 حقیقت الحاد در نامهای خدای متعال 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=234 استخاره 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=233 زنی که از پیامبر دفاع کرد 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=231 عثمان بن ابی العاص فاتح جزیره قشم 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=230 داستان یک دستاورد 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=224 برای مصیبت دیدگان 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=222 عکرمه فرزند ابوجهل 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=221 صفات بندگان نیک الله در قرآن 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=215 راههای خیر بسیارند 

 

http://www.bidary.com/article.aspx?id=150 فتوحات قدس در طول تاریخ 

  

http://www.bidary.com/article.aspx?id=151 پرتوی از دروس سوره یوسف 

 

به سوی خوشبختی

در نقش شخصی دیگر بازی مکن و در دیگران ذوب مشو. اینچنین بودن، عذابی دائمی بدنبال دارد.

خیلی ها هستند که خودشان، صداها، حرکتها، سخنان، استعدادها وشرایط خویش را به باد فراموشی سپرده اند تا در شخصیت دیگران ذوب شوند، که نتیجه ی آن به زحمت افتادن، خود باختگی، خودسوزی، و اعدام هویت و موجودیت خویشتن است.

از پیامبر خدا آدم گرفته تا آخرین فرد آفریده شده، هیچ دو شخصی وجود ندارند که از نظر شکل ظاهری کاملا مثل هم باشند، پس چگونه ممکن است در استعداد و صفات رفتاری مانند هم باشند.

تو چیز دیگری هستی! هیچ کسی درطول تاریخ بمانند تو بدنیا نیامده و نخواهد آمد.
تو با « زید » و « عمرو » کاملا فرق داری ؛ پس خودت را درگودال تقلید، تظاهر و حل شدن در دیگران، گرفتار مکن.

براساس شکل ظاهری وویژگیهای خودت حرکت کن:

{قد علم کل أناسٍ مشربهم} (هر تیره‌ای از مردم، آبشخور خود را دانستند) [بقره: 60]
{ولکلٍ وجهة هو مولیها فاستبقوا الخیرات} (هر ملّتی را جهتی است [که] بدانجا رو می‌کند. پس به سوی نیکیها بشتابید) [بقره: 148]

همانگونه که آفریده شده ای، زندگی کن. آهنگ صدایت را تغییر مده، راه رفتن خودت را رها نکن. وجود خویش را با نور وحی صیقل بده. ولی موجودیت خویش را نابود مکن و استقلال خویش را از بین مبر.
تو رنگ و بوی مخصوص به خودت را داری و ما تو را با این رنگ و بومی خواهیم؛ زیرا تو اینگونه خلق شده ای و ما تو را اینگونه می شناسیم. «هیچ یک از شما دنباله رو نباشد» [ قسمتی ازحدیث نبوی ].

مردم در سرشت هایشان به دنیای درختان شبیه هستند که ترش وشیرین، کوتاه وبلند در آنها وجود دارد وباید هم اینطوری باشند. پس تو اگر مانند موز هستی، سعی نکن تبدیل به درخت « به » شوی ؛ زیرا زیبایی و ارزش تو در اینست که موز باقی بمانی.
تفاوت رنگها، زبانها، استعدادها وتواناییهایمان، نشانه ای از نشانه های خداوند بلند مرتبه است؛ پس با نشانه های او پیکار مکن.

گناه کن اما...

شخصی به نزد ابراهیم بن ادهم آمد و عرض کرد : ای شیخ ، نفسم مرا وادار به ارتکاب گناه می کند مرا پندی ده.

ابراهیم خطاب به وی فرمود: آنگاه که نفست تو را وادار به نافرمانی ومعصیت پروردگار نمود ، او را اطاعت نموده و گناه کن وهیچ باکی بر تو نیست اما به چند شرط.

مرد گفت: آنها را برایم بازگو کن.

ابراهیم فرمود: هرگاه خواستی مرتکب گناه شوی در جایی مخفی شو که خداوند تو را نبیند.

مرد گفت : سبحان الله.....چگونه خود را از او مخفی کنم در حالیکه هیچ چیزی از او پوشیده نمی ماند.

سپس ابراهیم گفت: سبحان الله..... آیا شرم نمی کنی که نافرمانی خدا را انجام دهی در حالیکه او تو را می بیند.

مرد ساکت شد و فرمود: بیشتر بازگو.

ابراهیم فرمود: اگر خواستی معصیت پرودگار را انجام دهی بر روی زمین او این کار را نکن.

مرد گفت: سبحان الله..... کجا بروم در حالیکه تمام گیتی از آن اوست.

ابراهیم فرمود: آیا از نافرمانی خدا شرم نمی کنی در حالیکه بر روی زمینش زندگی می کنی؟

مرد گفت: دیگر باز گو.

ابراهیم فرمود: هرگاه خواستی معصیت پروردگار را انجام دهی از روزی اش مخور.

مرد گفت: سبحان الله .... چگونه زندگی کنم در حالیکه تمام نعمتها از جانب او می باشد.

ابراهیم فرمود: آیا شرم نمی کنی معصیت خدا را انجام دهی در حالیکه او آب وغذایت را روزی ات می گرداند ونیرویت را حفظ می نماید.

مرد گفت: بیشتر باز گو.

ابراهیم فرمود: هنگامی که معصیت پروردگار را انجام دادی سپس فرشتگان به نزدت آمدند تا تو را با خود به درون آتش جهنم ببرند همراه آنها نرو.

مرد گفت: سبحان الله.... مگر من از چنین قدرتی بر خوردار هستم که بر آنها غالب شوم ؟ بلادرنگ مرا با خود خواهند برد.

ابراهیم فرمود: هنگامی که گناهانی را که مرتکب شده ای و در کارنامه اعمالت ثبت شده اند می خوانند آنها را انکار کن.

مرد گفت: سبحان الله.... پس کجایند فرشتگانی که اعمال انسان را می نویسند و مراقب کردار او هستند ، وکجایند شاهدانی که به سخن در خواهند آمد؟!!

سپس آن مرد گریست و راه بازگشت را در پیش گرفت در حالیکه این جملات را تکرار می کرد: پس کجایند فرشتگانی که اعمال انسان را می نویسند و مراقب کردار او هستند ، وکجایند شاهدانی که به سخن در خواهند آمد؟!!

سنت رسول الله (ص)

الله تبارک وتعالى بیان و تفسیر کتابش را بعهده پیامبرش واگذار نموده، برای او نیز گواهی داده است که آنچه که می گوید وحی ازطرف الله متعال است: ﴿وَمَا یَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَى﴾. (النجم: 4).

هنگامی که پیامبر علیه السلام دارای چنین شأن ومنزلتی از طرف خداوند است، خداوند تعالی پیروی وفرمانبرداری ایشان را واجب، وعصیان ونافرمانی آن حضرت را حرام گردانده است، و می فرماید: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾. (النساء: 59).. ((خدا را اطاعت کنید ورسول الله را اطاعت نمائید)).

وهمچنین خدای متعال از آن کسانی که پیامبر را میانجی وحاکم در میان خود قرار نمی دهند، ودر مقابل فرمان ایشان سر تسلیم فرو نمی آورند ایمان را نفی می کند ومی فرماید:

﴿فَلا وَرَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾. (النساء: 65).

 ((نه! سوگند به پروردگارت که آنان مومن بشمار نمی آیند تا زمانیکه در اختلافاتشان تو را حکم و داور قرار ندهند، وسپس ملالی در دل خود از داوری تو نداشته وکاملا تسلیم تو باشند)).

این آیه شریفه بطور واضح و آشکار بیان می کند که آنهای که مدعی ایمان به رسول الله، ومدعی محبت او هستند، بدون اینکه به سنتش عمل نمایند وبه حکمش گردن نهند اصلا ایمان ندارند ومومن نیستند.

باز در آیه دیگر خداوند ادعا کنندگان، و آن کسانی که با فرمان حضرت علیه السلام مخالفت می کنند، از افتادن در فتنه و عذاب دردناک برحذر می دارد وچنین می فرماید:

﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾. (النور: 63).

قرآن کریم با اسلوبهای گوناگون ومختلف مردم را بسوی ایمان به سنت وعمل کردن به آن دعوت می دهد و میگوید که: قرآن و سنت اساس این دین هستند.

هرگاه ایمان به پیامبر علیه السلام اصلی ازاصول ایمان باشد پس بنابراین ایمان به ((سنت)) او جز لاینفک وجدا نشدنی از ایمان به وی می باشد، زیرا که او صاحب این سنت می باشد.

در این بخش با سنت رسول محبوب اسلام صلى الله علیه وآله وسلم و علوم آن آشنا می شوید.

اخلاق مسلمان

اخلاق مسلمان

از جمله اهدافیکه پیامبران علیهم السلام  برای تحقق آن فرستاده شده اند تنظیم امور زندگی بشر به صورت دقیق و هدایت و راهنمائی آنها به راه راست، راه حق و حقیقت میباشد، قرآن کریم که آخرین کتاب آسمانی است در هر سوره و آیة مبارک آن مسائلی چون عقیده و عبادت و ادب و اخلاق و چگونگی امور زندگی ذکر گردیده است تا باشد که با تربیت سالم این انسان خاکی به مقام و منزلتی که خداوند تبارک وتعالی برایش برگزیده است نائل گردد.

هر شخصی که به الله و رسولش ایمان میآورد باید با اخلاق و اداب اسلامی آراسته گردد چنانکه قرآن امر نموده است که مسلمانان باید دارائی قلب پاک و زبان عفیف و اخلاق حمیده باشند خداوند تبارک وتعالی به مسلمانان می آموزد که چگونه با پیامبر صلی الله علیه و سلم سخن بزنند و چه آدابی را مراعات نمایند و  همچنان بر پا نمودن رابطة برادری که به اساس اخلاص و صداقت و خاص برای رضای خداوند باش درا به انسان ها می آموزد و چون ایزد متعال میخواهد که این رابطه همیشگی و مستحکم باشد مسلمانان را از تمسخر یکدیگر ، عیب جوئی، وغیبت و گمانهای بد و ناحق منع میکند و به آنها می فهماند که هدف از پیدایش اقوام و قبائل مختلف، شناخت و معرفت است و مرتبه و مقام در نزد خداوند تبارک و تعالی فقط در تقوی و پرهیزگاری است

پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وعده داده اند: که کسی که اخلاقش نیکو باشد برای او خانه ایست در بالا ترین طبقات بهشت.

 چنانچه حضرت جابر رضی الله عنه روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: همانا از محبوب ترین و نزدیک ترین شما در مجلس من در روز قیامت کسی است که خوش اخلاق ترین شما باشد.

قرآن کریم

قرآن کریم سخن معجز خداوند و وحی نازل شده وی برای پیامبرش حضرت محمدبن عبدلله صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم است، که در مصاحف مکتوب و از پیامبر صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم به تواتر منقول و تلاوت اش عبادت می باشد.

برای تشریح این تعریف ناگزیریم پاره ای از مفاهیم را اندک توضیح دهیم:

سخن الله جل جلاله: اشاره به این است که قرآن سخن الله جل جلاله است.

معجز: اشاره به این است که بشر و جن از ساختن و آوردن سخنی این گونه، عاجز اند. موضوع اعجاز قرآن را در بحث جداگانه بررسی خواهیم کرد. همچنان با ذکر این قید، سخن پیامبر صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم که با لفظ خود از آن تعبیر نموده است شامل این تعریف بوده و بیرون نمی شود.

وحی نازل شده وی برای پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم: هدف همان سخن و کلام الهی است که برای پیامبر خداY حضرت محمد صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم نازل شده است، به اینصورت وحی الهی و سخنان او که برای انبیای دیگرش نازل کرده یا برای ملایک از این تعریف بیرون می شود و وحی را در یک بحث جداگانه مورد ارزیابی قرار می دهیم.

در مصاحف مکتوب و از پیامبر صلی الله علیه وآله وصحبه وسلم به تواتر منقول: با این قید احادیث قدسی و دیگر احادیث نبوی که وحی به شمار می روند و همچنان آیاتی که تلاوتشان نسخ شده است و دیگر در مصاحف نوشته نیستند و برخی قرائت هایی که به روایت های آحاد به ما رسیده اند، از تعریف بیرون می شوند. تواتر همان روایتی را می گویند که جمع زیادی آن را از اول تا آخر سند از جمعی به اندازه خودشان روایت کرده باشند که اتفاق همه شان بر دروغ محال می باشد.

تلاوت قرآن کریم عبادت می باشد: جز قرآن کریم دیگر تلاوت هیچ نصی از نگاه شرعی عبادت به حساب نمی آید. قرآن کریم یگانه کتابی است که هر حرف آن اجر دارد و تلاوتش عبادت است. این بدان معنی نیست که مطالعه و خواندن دیگر متون و نصوص خالی از اجر و ثواب است.

نام های قرآن کریم:

سه نام قرآن کریم خیلی مشهور است. البته که قرآن به قول برخی از دانشمندان چون سیوطی بیش از پنجاه نام دارد، چون کریم، مبارک و ... ولی وقتی به دقت به این اسماء بنگریم در میابیم که اکثر شان، صفت های قرآن اند تا نام های آن.

سه نام مشهور عبارت اند از:

1.  قرآن

در مورد قرآن که چه معنی دارد روایت ها و حرف های وجود دارد که مشهورترین آن ها عبارت اند از:

قرآن معنایش قرائت و خواندن است چنانکه خداوند تبارک و تعالی در قرآن کریم می فرماید: (إن علینا جمعه و قرآنه. فإذا قرأناه فاتبع قرآنه). (القیامه: 17-18)

2. کتاب

کتاب نام دیگر قرآن است که در قرآن شریف در تعدادی از آیه ها استعمال شده است، چنانکه خداوندجل جلاله می فرماید: (الحمد لله الذی أنزل علی عبده الکتاب و لم یجعل له عوجاً). (الکهف:1) یا (ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین). (البقره:2)

3. فرقان

فرقان نیز نام قرآن است، چنانکه خداوند تبارک و تعالی می فرماید: (تبارک الذی نزل الفرقان علی عبده لیکون للعلمین نذیراً). (الفرقان:1) فرقان دو معنی دارد:

1. فارق و جدا کننده بین حق و باطل.

2. جدا شده از هم، طوری که آیه ها و سوره ها از هم جدا اند.

قرآن معجزه جاودان الهی

(سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ) (فصلت:53)

«ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند هرچه زودتر) دلائل و نشانه های خود را در اقطار و نواحی (آسمان و زمین) و در داخل و درون خودشان نشان خواهیم داد تا برای ایشان روشن و آشکار گردد که (اسلام و قرآن) حق است».

متعه یا ازدواج موقت

متعه یا ازدواج‌ موقت‌

اهل‌ سنت‌ آنچه‌ را که‌ شیعه‌ می‌گویند مبنی‌ بر اینکه‌ روایاتی‌ در کتب‌ حدیث‌ اهل‌ سنت‌ هست‌ که‌ نشانگر این‌ نکته‌ است‌که‌ ازدواج‌ موقت‌ ابتدا و برای‌ چند روزی‌ جائزه‌ بوده‌ را می‌پذیرند اما اختلاف‌ در اینجاست‌ که‌ اهل‌ سنت‌ می‌گویندروایات‌ دیگری‌ در همین‌ کتب‌ حدیث‌ شیعه‌ و سنی‌ آمده‌ است‌ مبنی‌ بر اینکه‌ ازدواج‌ موقت‌ که‌ چند روزی‌ در صدراسلام‌ حلال‌ و جائز بود ولی‌ بعداً خداود در تحریم‌ آن‌ آیه‌ای‌ نازل‌ فرمود و یاگوشت الاغ‌ که‌ ابتدا جائز بود ولی‌ رسول خداصلی الله علیه وسلم  برای‌ همیشه‌ آن‌ را تحریم‌ کرد.

لذا این‌ سه‌ مورد یعنی‌ متعه‌، شراب‌ و گوشت‌ الاغ‌ برای‌ همیشه‌ تحریم‌ و ممنوع‌ شده‌اند. کما اینکه‌ موارد دیگری‌ نیزهستند که‌ برای‌ همیشه‌ منسوخ‌ در کتاب‌ خدا ثابت‌ و معروف‌ است‌، هم‌ از اهل‌ سنت‌ و هم‌ از اهل‌ تشیع‌ کسانی‌ هستندکه‌ معتقدند گاهی‌ سنت‌ پیامبر قرآن‌ را نسخ‌ می‌کند. کما اینکه‌ در نهج‌ البلاغه‌ ص‌26 به‌ این‌ مورد اشاره‌ شده‌ است‌.همچنین‌ عدم‌ مخالفت‌ علی‌ رضی الله عنه  با نظریه‌ فقهی‌ عمر رضی الله عنه  مبنی‌ بر حرام‌ بودن‌ قطعی‌ و دائمی‌ ازدواج‌ موقت‌نشاندهنده‌ توافق‌ اصحاب‌ در حرمت‌ قطعی‌ این‌ امر است‌. چرا که‌ شأن‌ علی‌ رضی الله عنه  بالاتر از این‌ بوده‌ که‌ به‌ باطل‌ اعتراف‌کند و حق‌ را بپوشاند آنهم‌ در حالیکه‌ خداوند از اهل‌ علم‌ وعده‌ گرفته‌ که‌ حق‌ را بیان‌ کرده‌ و آن‌ را کتمان‌ نکنند. پیامبرصلی الله علیه وسلم  هم‌ می‌فرمایند: هر کس‌ حق‌ را پوشیده‌ نگهداشت‌، روز قیامت‌ دهانش‌ با آتش‌ بسته‌ می‌شود. علاوه‌ بر این‌ متعه‌ یاصیغه‌ای‌ که‌ اهل‌ تشیع‌ جائز می‌دانند و به‌ آن‌ سفارش‌ می‌کنند با ازدواج‌ موقتی‌ که‌ در صدر اسلام‌ و برای‌ مدت‌ محدودی‌جائز بوده‌ است‌ تفاوتهای‌ اساسی‌ و ریشه‌ای‌ دارد.

نخست‌ اینکه‌: شیعیان‌ ازدواج‌ موقت‌ را اصلی‌ از اصول‌ دین‌ می‌دانند. ابن‌ بابویه‌ قمی‌ در کتاب‌ من‌ لا یحضره‌ الفقیه‌ ج‌6ص‌366 می‌گوید: جعفر صادق گفت‌: صیغه‌ از دین‌ من‌ و پدران‌ من‌ است‌، هر کس‌ به‌ آن‌ عمل‌ کند به‌ دین‌ ما عمل‌ کرده‌ وهر کس‌ منکر آن‌ باشد منکر دین‌ ما شده‌ است‌.

همچنین‌ این‌ مطلب‌ در تفسیر منهاج‌ الصادقین‌ نوشته‌ کاشانی‌ ج‌2ص‌495 آمده‌ است‌.

تفاوت‌ دوم‌ اینکه‌: بنابر اعتقاد شیعه‌ کسی‌ که‌ منکر صیغه‌ باشد کافر و مرتد است‌. (منهاح‌ الصادقین‌ ج‌2 ص‌495)

سوم‌ اینکه‌:شیعه‌ صیغه‌ را همانند صدقه‌ می‌دانند که‌ غضب‌ خداوندی‌ را از شخص‌ دور می‌گرداند و خیالپردازی‌ نموده‌و می‌گویند پیامبر صلی الله علیه وسلم  گفته‌ است‌ که‌ هر کس‌ یکبار صیغه‌ کند از ناخشنودی‌ در امان‌ خواهد بود. (تفسیر منهاج‌الصادقین‌ کاشانی‌ ج‌2 ص‌493)

چهارم‌ اینکه‌:کسی‌ که‌ صیغه‌ می‌کند در ازای‌ این‌ عملش‌ بخشش‌ و غفران‌ الهی‌ شامل‌ حال‌ او می‌شود. ابن‌ بابویه‌ قمی‌ درص‌463 کتابش‌ من‌ لا یحضره‌ الفقیه می نویسد: در شب معراج جبرئیل به پیامبر گفت: ای محمد خداوند می گوید من آن زنانی را از امت تو که صیغه می کنند, بخشیدم.

مردم از امام جعفر صادق پرسید: آیا کسی که صیغه می کند پاداشی به او خواهد رسید؟ جعفر صادق در جوابش گفت: اگر برای رضای‌ خدا صبغه‌ کند هر کلمه‌ای‌ به‌ آن‌ زن‌ بگوید برایش‌ یک‌ نیکی‌ می‌نویسد، وقتیکه‌ به‌ آن‌ نزدیک‌ شودخداوند گناهانش‌ را می‌بخشد و چون‌ غسل‌ کندغفران‌ خداوندی‌ به‌ اندازه‌ آبهایی‌ که‌ بر بدن‌ او ریخته‌ می‌شود، شامل‌حال‌ او می‌شود. (من لا یحضره‌ الفقیه‌ ج‌6 ص‌336).

پنجم‌ اینکه‌:شیعیان‌ ازدواج‌ موقت‌ یا صیغه‌ را مهمترین‌ عاملی‌ می‌دانند که‌ می‌تواند رهگشای‌ ورود آنان‌ به‌ بهشت‌ باشدو معتقدند که‌ ازدواج‌ موقت‌ آنان‌ را به‌ درجه‌ای‌ می‌رساند که‌ می‌توانند در بهشت‌ با پیامبران‌ رقابت‌ کنند. برای‌ اثبات‌ این‌سخن‌ خود روایتی‌ موهوم‌ و جعلی‌ به‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  نسبت‌ می‌دهند که‌: هر کس‌ یکبار صیغه‌ کند از خشم‌ خداوند در امان‌خواهد بود و اگر دوباره‌ صیغه‌ کند با نیکان‌ روز قیامت‌ محشور خواهد شد و اگر سه‌ بار صیغه‌ کند با من‌ در بهشت‌ رقابت‌خواهد کرد. (من لا یحضره‌ الفقیه‌ ج‌3 ص‌366)

ششم‌ اینکه‌: آنها کسانی‌ را که‌ صیغه‌ نمی‌کنند هشدار می‌دهند به‌ اینکه‌ در قیامت‌ به‌ آنان‌ پاداش‌ کمی‌ می‌رسد، چنانکه‌گفته‌اند: هر کس‌ در حالی‌ از این‌ دنیا برود که‌ صیغه‌ نکرده‌ باشد، روز قیامت‌ در حالی‌ حاضر خواهد شد که‌ اعضای‌بدنش‌ قطع‌ گردیده‌ است‌. (تفسیر منهاج‌ الصادقین‌ ج‌2 ص‌495)

هفتم‌ اینکه‌:محدودیت‌ عددی‌ برای‌ زنانیکه‌ می‌توان‌ صیغه‌ کرد قائل‌ نیستند یعنی‌ که‌ یک‌ مرد می‌تواند هر تعداد زنیکه‌بخواهد مثلاً هزاران‌ زن‌ و یا بیشتر صدقه‌ کند (الاستبصار شیخ‌ طوسی‌ ج‌3 ص‌143 و تهذیب‌ الاحکام‌ ج‌7 ص‌259)

هشتم‌ اینکه‌: شیعیان‌ معتقدند صیغه‌ دوشیزه‌ هم‌ جائز است‌ گرچه‌ بدون‌ اجازه‌ ولی‌ او و بدون‌ گواه‌ باشد. (تهذیب‌الاحکام‌ ج‌7 ص‌254 و شرائع‌ الاحکام‌ نجم‌ الدین‌ الحللی‌ ج‌2 ص‌186)

این‌ گفته‌ مغایر حکم‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  است‌ که‌ فرمود نکاح‌ بدون‌ اجازه‌ ولی‌ نادرست‌ است‌.

تفاوت‌ نهم‌:شیعه‌ متعه‌ دختر خردسال‌ که‌ هنوز به‌ سن‌ بلوغ‌ نرسیده‌ است‌ را مباح‌ می‌دانند. کلینی‌ از ابی‌ عبدالله روایت‌می‌کند که‌ از او پرسیده‌ شد: آیا دختر کوچک‌ را می‌توان‌ صیغه‌ کرد؟ ابی‌ عبدالله در جواب‌ گفت‌: بله‌، مگر اینکه‌ خیلی‌بچه‌ باشد و فریب‌ بخورد. به‌ او گفته‌ شد آن‌ حدی‌ که‌ اگر به‌ آن‌ حد رسیده‌ باشد دیگر فریب‌ نمی‌خورد چقدر است‌؟ ابی‌عبدالله گفت‌: ده سال‌ (الکافی‌ فی‌ الفروع‌ ج‌5 ص‌436 الاستبصار طوسی‌ ج‌3 ص‌145، تهذیب‌ الاحکام‌ ج‌7 ص‌255)

دهم‌ اینکه‌:شیعیان‌ لواط‌ با زنی‌ را که‌ صیغخ‌ می‌شود جائز می‌دانند. در روایتی‌ منسوب‌ به‌ امام‌ رضا آمده‌ است‌،هنگامیکه‌ در مورد فرِ سؤال‌ شد وی‌ گفت‌: آیه‌ای‌ از قرآن‌ آن‌ را حلال‌ قرار داده‌ است‌ و آن‌ اینکه‌ حضرت‌ لوط‌ علیه السلام  گفت‌: «هؤلاء بناتی‌ هن‌ اطهرکم‌» روزی‌ قوم‌ لوط‌ می‌خواستن‌ با مهمانهای‌ او عمل‌ لواط‌ انجام‌ دهند حضرت‌ لوط‌گفت‌: دخترانم‌ برای‌ شما پاکیزه‌تر هستند، در صورتیکه‌ لوط‌ می‌دانست‌ خواسته‌ آنان‌ چیست‌! (الاستبصار ج‌3 ص‌243،تهذیب‌ الاحکام‌ ج‌7 ص‌415)

تفاوت‌ یازدهم‌ اینکه‌: شیعیان‌ معتقدند صیغه‌ زن‌ زناکار و یا شوهردار بلا اشکال‌ است‌ صیغه‌ با پرداخت‌ مهریه‌ زن‌ مشروع‌می‌شود، و نیازی‌ به‌ دانستن‌ اینکه‌ آیا زن‌ شوهر دارد یا خیر نیست‌. کلینی‌ در کتاب‌ کافی‌ به‌ نقل‌ از جعفر صادِمی‌نویسد، روزی‌ مردی‌ خدمت‌ ایشان‌ رسیده‌ و گفت‌: من‌ بعضی‌ مواقع‌ که‌ زن‌ زیبایی‌ را می‌بینم‌ او را صیغه‌ می‌کنم‌ وباکی‌ ندارم‌ از اینکه‌ شوهر دارد و یا زناکار است‌. جعفر صادِ گفت‌: این‌ به‌ تو ربطی‌ ندارد آنچه‌ که‌ بر تو لازم‌ است‌ این‌است‌ که‌ مهریه‌ آن‌ زن‌ را بپردازی‌. (الکافی‌ فی‌ الفروع‌ ج‌5 ص‌463، استبصار طوسی‌ ج‌3 ص‌145، تهذیب‌ الاحکام‌ ج‌7ص‌255)

در این‌ مورد شیعیان‌ استدلال‌ می‌کنند که‌ شاید صیغه‌ باعث‌ شود زن‌ زناکار از عمل‌ خویش‌ دست‌ بردار. خمینی‌ در کتاب‌تحریر الوسیله‌ به‌ این‌ مورد اشاره‌ کرده‌ است‌.

دوازدهم‌: شیعه‌ می‌گویند مدت‌ زمانی‌ صیغه‌ می‌تواند ماهها، روزها و یا چند ساعت‌ و یا برای‌ چند دقیه‌ جهت‌ ارضای‌غریزه‌ جنسی‌ زن‌ و مرد باشد. (کافی‌ فی‌ الفروع‌ ج‌5 ص‌460، الاستبصارطوسی‌ ج‌3 ص‌151)

این‌ نوع‌ صیغه‌ را استئجار الفروج‌ می‌گویند و برای‌ این‌ موضوع‌ در کتابهایشان‌ عنوان‌ گذاشته‌اند مثلاً باب‌ ما یسمی‌ باعارة ‌الفروج‌.

با توجه‌ به‌ همه‌ مواردی‌ که‌ ذکر شد می‌پرسیم‌ فرِق بین‌ صیغه‌ و رابطه‌ نامشروع‌ زنان‌ و مردان‌ در قبال‌ پول‌ چیست‌؟

اگرفرض‌ کنیم‌ کمترین‌ مدت‌ ازدواج‌ موقت‌ آنچنانکه‌ بعضی‌ از آنان‌ مدعی‌ هستند، یکماه‌ باشد یک‌ زن‌ ممکن‌ است‌ ظرف‌یک‌ سال‌ در صیغه‌ دوازده‌ مرد باشد! کدام‌ مسلمان‌ شریفی‌ راضی‌ به‌ این‌ است‌ که‌ دوازده‌ نفر در یکسال‌ به‌ نوبت‌ با دختریا خواهر و یا مادرش‌ چنین‌ عملی‌ انجام‌ دهند؟ اگر مدت‌ صیغه‌ کمتر از یکماه‌ باشد تأمل‌ کنید چه‌ خواهد شد!.

آیا با شأن‌ انسانی‌ یک‌ زن‌ متناسب‌ است‌ که‌ زندگی‌ خود را چنین‌ بگذراند و از آغوش‌ مردی‌ به‌ آغوش‌ مرد دیگری‌درآید؟ و تازه‌ این‌ عمل‌ بنام‌ شریعت‌ محمد صلی الله علیه وسلم  انجام‌ گیرد! و آیا این‌ مغایر با گفته‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  نیست‌ که‌ فرمود: من‌مبعوث‌ شده‌ام‌ تا مکارم‌ اخلاق را کامل‌ کنم‌.

چه‌ کسی‌ این‌ عمل‌ را برای‌ خواهر یا دخترش‌ می‌پسندد؟

حدیثی‌ از پیامبر صلی الله علیه وسلم  نقل‌ می‌کنیم‌ که‌ بیانگر کمال‌ مکارم‌ اخلاقی‌ است‌. مردی‌ خدمت‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم  آمد و گفت‌: ای‌رسول‌ خدا به‌ من‌ اجازه‌ بده‌ تا زنا کنم‌. اصحاب‌ برافروخته‌ شده‌ و می‌خواستند آن‌ مرد را تنبیه‌ کنند، رسول‌ خدا صلی الله علیه وسلم مانع‌ شدند و از آن‌ مرد پرسیدند آیا برای‌ مادرت‌ زنا را می‌پسندی‌؟ مرد گفت‌: خیر. پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمودند بقیه‌ مردم‌ هم‌دوست‌ ندارند با مادرشان‌ زنا شود. آیا دوست‌ داری‌ کسی‌ با خواهرت‌ زنا کند؟ مرد گفت‌: خیر. پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود بقیه‌مردم‌ هم‌ دوست‌ ندارند کی‌ با خواهرشان‌ زنا کند. سپس‌ از آن‌ مرد پرسیدند آیا زنا را برای‌ دخترت‌ می‌پسندی‌؟ مردگفت‌: خیر. پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود مردم‌ هم‌ دوست‌ ندارند کسی‌ با دخترشان‌ زنا کند.

این‌ حدیث‌ نشانگر این‌ است‌ که‌ نباید مزایا و منافع‌ شخصی‌ خود را در صورتی‌ که‌ به‌ زیان‌ دیگران‌ منجر شود در نظربگیریم‌ و آنچه‌ را که‌ برای‌ خود نمی‌پسندیم‌ نباید برای‌ دیگران‌ بپسندیم‌.

بیاد گفتگویی‌ که‌ میان‌ دو نفر صورت‌ گرفته‌ بود افتادم‌ یکی‌ از این‌ دو شیعه‌ بود و از صیغه‌ دفاع‌ می‌کرد. وقتیکه‌ از اوپرسیده‌ شد نظرت‌ در مورد صیغه‌ چیست‌؟ آن‌ مرد گفته‌ بود: بسیار کار خوبی‌ است‌ و وقتیکه‌ به‌ او گفته‌ شده‌ بودخواهرت‌ را به‌ صیغه‌ من‌ دربیاورد، آن‌ مرد خشمگین‌ شده‌، و با طرف‌ مقابلش‌ گلاویز شده‌ بود.

باید پرسید ارزش‌ و کرامت‌ و عفت‌ و حیائی‌ که‌ اسلام‌ به‌ زن‌ بخشیده‌ کجا و صیغه‌ کجا؟ صیغه‌ کرامت‌ زن‌ را پایمال‌ می‌کندو موجب‌ می‌شود که‌ زن‌ بی‌ ارزش‌ و کالایی‌ برای‌ تجارت‌ باشد. اهل‌ بدعت‌ و نوآوران‌ در دین‌ از صیغه‌ بعنوان‌ مجوزوسندی‌ برای‌ لگدکوب‌ کردن‌ و تجارت‌ زن‌ آنهم‌ تحت‌ نام‌ پیروی‌ از مذهبشان‌ و دوستی‌ اهل‌ بیت‌ استفاده‌ می‌کنند.اسلام‌ مرتبت‌ و جایگاه‌ زن‌ را بالا برد اما اینها می‌خواهند زن‌ را در گرداب‌ ذلت‌ و بی‌ ارزشی‌ بیندازند.

شیعیان‌ اندیشه‌ ازدواج‌ موقت‌ را برای‌ جذب‌ جوانان‌ به‌ مذهبشان‌ بکار می‌گیرند زیرا که‌ امتیاز ویژه‌ای‌ است‌ که‌ سایر فرِو مذاهب‌ اسلامی‌ آن‌ را مردود می‌دانند. ازدواج‌ موقت‌ مجوزی‌ است‌ بای‌ جذب‌ کسانی‌ که‌ ایمان‌ و اراده‌ ضعیفی‌ دارندو آنهایی‌ که‌ برای ارضاء تمایلات‌ جنسی‌ خواهان‌ آزادی‌ مطلق‌ جنسی‌ اند.