بی تعصب دمی با ما باش

در ای وبلاگ از نظرات اهل سنت سخن به میان می آید

بی تعصب دمی با ما باش

در ای وبلاگ از نظرات اهل سنت سخن به میان می آید

علی بن حسین زین العابدین... أمتی در قالب یک مرد

دکتر عبدالرحمن رأفت پاشا / ترجمه: عادل حیدری... یکی از فرزندان مدینه چنین نقل می کند: روزی پس از اینکه زین العابدین از مسجد خارج شد خود را به وی رساندم و تا جایی که می توانستم بدگویی وناسزا را نثارش نمودم درحالیکه خود سبب کرده خویش را نمی دانستم، مردم پس از شنیدن فحاشی های من بسوی من هجوم آورده و خواستند مرا بگیرند و بلاشک اگر مرا گرفته بودند رهایم نمی کردم تا اینکه به اندازه توان خویش لگدمالم می نمودند

اما علی بن حسین رو به مردم نمود و فرمود: «رهایش کنید» و مردم مرا رها کردند، هنگامی که ترس و وحشت را در چهره من مشاهده نمود با چهره ای باز وگشاده و درحالیکه لبخندی زیبا بر لبانش نقش بسته بود به نزد من آمد و مرا دعوت به آرامش نمود ...

ادامه مطلب ...

کتاب "سیرت خلفای راشدین برای کودکان و نوجوانان"

ترجمه و نگارش: ابوطلحهدوران درخشان تاریخ اسلام سرشار از رادمردیهای مردانی است که در صحنه تاریخ برای دفاع و گسترش دین خدا، چنان از جان و مال و دنیای خود گذشتند که لرزه بر اندام مدعیان زور و قدرت وپادشاهی انداختند. این رادمردان تاریخ کسانی نیستند مگر صحابه رسول خدا -صلی الله علیه و آله وسلم- و تابعین آنها و بزرگان دین، که چشمه عدالت و رهایی از زور و زورگویی و نور توحید و رهایی از شرک و بت پرستی را در همه نقاط و سرزمینها منتشر کردند.
در رأس این مجاهدتها و در فرماندهی آنان بعد از رحلت رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) خلفای راشدین (رضی الله عنهم) بودند که حقیقتا افتخاری برای تاریخ اسلام به شمار می روند...

ادامه مطلب ...

مراتب حفظ و برشمردن نام های الله و تعداد آن ها

گردآوری: ابوخالد محمدی... پس او را فقط باید با نامهای نیکو و صفات والایش ستایش کرد و از او باید فقط با اسماء و صفاتش مسألت و درخواست نمود.
از این رو نباید گفت: یا موجود، یا شیء، و یا ذات مرا بیامرز و بر من رحم کن؛ بلکه در هر خواسته ای با نامی از او خواسته می شود که آن نام، مقتضی آن خواسته باشد و سوال کننده، باید با توسل با همان نام از او بخواهد. هر کس در دعاهای پیامبران و بویژه دعای خاتم پیامبران صلی الله علیه وآله وسلم بیندیشد، می بیند که دعاها با این اصل مطابق است. چنانچه برای درخواست روزی می گوییم: یا رزّاق و برای طلب آمرزش، می گوییم: یا غفّار!...  

ادامه مطلب ...

فتح قسطنطنیه و تغییر مسیر تاریخ

طارق محیایی درگهانیآنچه را که خواهید خواند، یک افسانه و یا یک فیلم حماسی نیست که ساخته و پرداخته ذهن نویسنده باشد، بلکه گوشه‫هایی است از تاریخ یک ملت، از افتخارآفرینیهای آنها و از عزت و نصرتی که برای مسلمانان به ارمغان آوردند. گوشه‫ای از تاریخ مسلمانانِ عثمانی و فتح قسطنطنیه، توسط سلطانِ غازی ومجاهدِ مؤمن، سلطان محمد فاتح که با رهبریِ حکیمانه او و جان فشانیهای مجاهدین تحت حمایت او، وعده‫ی رسول الله صلی الله علیه و سلم تحقق بخشیده شد.
رسول الله (صلی الله علیه وسلم) می‫فرماید: «همانا قسطنطنیة را فتح خواهید کرد، چه نیک امیری است امیر آن و چه نیکو لشکری است آن لشکر»

ادامه مطلب ...

ده سبب برای به دست آوردن محبت الله؛ برگرفته از سخنان امام ابن قی

ترجمه و نگارش: ابوعامرامام ابن قیم درباره ی محبت چنین می گوید:
«آن منزلتی است که رقابت کنندگان واقعی برایش به رقابت برخواسته اند و سابقین برای آن کمر همت بسته اند و دوستداران در راه آن از خود بی خود شده و با روح نسیم آن عابدان جان گرفته اند. آن، نیروی قلب ها و غذای روح و روشنی چشمان است. آن همان زندگانی است که هر که از آن محروم گردد از جمله ی مردگان به حساب آید و نوری است که هرکه نداشته باشد در دریاهای ظلمت سرگردان است، و آن شفایی است که هرکه به دستش نیاورد به همه ی دردها دچار گردد و لذتی است که هرکه فراچنگش نیاورد زندگی اش همه غم خواهد شد و درد. قسم به الله که اهل محبت شرف دنیا و آخرت را با خود بردند که آنان از همراهی محبوبشان بیشترین نصیب را به دست آورده اند».

ادامه مطلب ...

سپس بی نماز شدم ...

نجیب الزامل / ترجمه: ابوعامرسال ها از پی هم رفتند و من به خانه بازگشتم. در خانه ی ما هیچ شوخی و سهل انگاری درباره ی نماز وجود نداشت. پدرم از رفتن به مسجد مراسمی نورانی می ساخت و مادرم ما را پیش از اذان صبح برای نماز بیدار می کرد! نفسم را به زور زیر پا گذاشتم و دوباره نمازخوان شدم اما هنوز آن تکبر درون را داشتم...
تا اینکه بیمار شدم و پزشک به من گفت: «متاسفم نجیب، بدون تردید پس از 9 ماه خواهی مرد»

ادامه مطلب ...

ارتباط میان ظاهر و باطن انسان

دکتر جعفر شیخ ادریس / ترجمه: ابوعامرخداوند متعال برای هر انسان ظاهر و باطنی قرار داده است. باطن یا درون، همان قلب و عقل است و اعتقادات و تصوراتی است که در آنها موجود است و همچنین احساسات و امیال و رغبت هایی است که به واسطه ی اعتقادات و تصورات درونی انسان به وجود می آید.
ظاهر انسان نیز همین بدن و کارهای آن است. اما ظاهر و باطن انسان دو جهان مستقل جدا از هم نیستند بلکه میان آن دو ارتباطی محکم و تاثیری دوجانبه وجود دارد.

ادامه مطلب ...

حجابهای ده گانه میان بنده و پروردگار؛ برگرفته از سخنان امام ابن

ترجمه و بازنویسی: ابوعامراین‏ها ده پرده و حجابی هستند که میان بنده و پروردگار جدایی می‏اندازند. باید با صداقت به درون خویش نظر انداخته و ببینم چند حجاب میان ما و او فاصله انداخته و راه از بین بردن این پرده‏ها چیست.

ادامه مطلب ...

برادری به خاطر خدا چیست؟

گردآوری: ابوخالد محمدی«برادری به خاطر خدا» ارمغانی قدسی، درخششی ربّانی و نعمتی الهی است که خداوند متعال در دل بندگان مخلص، اولیای فرهیخته و اهل تقوا از مخلوقاتش می‏اندازد. چنان که در سوره‏ی انفال می‏فرماید:
{لَوْ أَنفَقْتَ مَا فِی الأَرْضِ جَمِیعاً مَّا أَلَّفَتْ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ وَلَکِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ} [انفال 63]
(اگر تمامی آنچه که در زمین است انفاق می‏کردی، نمی توانستی در بین دل هایشان الفت ایجاد نمایی، ولی خداوند در بین آنها محبت و دوستی برقرار نمود).

ادامه مطلب ...

از فواید عفت و پاکدامنی

ابوعمر انصاریهر شخصی با حفظ عفت و دوری از پلیدیها می تواند ایمان و اخلاص خود را محک زده و بفهمد تا چه اندازه در ایمان خود صادق است.الله عزوجل در باره یوسف علیه السلام می فرماید: ((کَذَلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاء إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ)) سوره یوسف 24

ادامه مطلب ...

شیخ محمد ضیایی

قال الله تعالی: (( من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوالله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا )).
در میان مومنان مردانی هستند که با خدا راست بوده اند در پیمانی که با او بسته اند. برخی پیمان خود را بسر برده اند ( و شربت شهادت سر کشیده اند ) و برخی نیز در انتظارند ( تا کی توفیق رفیق می گردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد ). آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در در عهد و پیمان خود نداده اند ( و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکرده اند ).

ادامه مطلب ...

شوری آیه ۵۱

بنام عالم غیب

حرف زدن خدا با انسان ها:

عده ای می گویند:چطور باید حرف های خدا را شنید؟

آیا وقتی مشکلی داریم قرآن را باز کنیم تا خدا با ما حرف بزند و راه حلی برای آن مشکل جلوی پایمان بگذارد؟

اگر بلی پس چرا جز یک سری کلماتی که می خوانیم  چیزی عایدمان نمی شود و یا مثلا به مطالبی بر می خوریم که اصلا ربطی به مشکل ما ندارد؟چرا خدا با ما حرف نمی زند؟

چون بنده بدی هستیم خدا با ما حرف نمی زند؟چونکه دیگر چهره ای برایمان پیش خدا نمانده؟ اینکه نمی شود پس رحمانیت خدا کجا رفت؟!

عده ای هم هستند که در این وادی سرگردانند و بسراغ  "ورد" و رمال و جادو و جمبل و...  می روند  چون می بینند که قرآن دردی از آنها دوا نمی کند و خدا بوسیله قرآن با آنها حرف نمی زند و راهکاری برایشان ارائه نمی کند. براستی چرا اینطور است؟آیا مشکل از قران است یا از آنها؟ 

 این آیه را ببینید:

 

"سخن گفتن خدا با بشر یا بصورت وحی است یا از پشت پرده(غیب،خواب و...)یا اینکه رسولی بفرستد تا وحی خدا را به شما برساند."

پس بدانیم که حرف زدن خدا با ما بصورت پشت پرده ای(غیر مستقیم) + قرآن(غیر مستقیم) یا تفهیم سریع یک موضوع  به ما از طرف خدا می باشد.

باید قرآن با عقل و قلب خوانده شود تا حرف زدن خدا برایمان تجلی پیدا کند.

عده ای که نمی خواهند بشنوند و مدام از حق دوری می کنند مستحق گمراهی اند...

بنام یکتا یاریگر

آیات 88 اعراف تا 41 انفال:

آیا ما که در خانه هایمان که نشستیم خیال می کنیم که از عذاب الهی ایمنیم؟

آخر چطور این فکر را در سر داریم وقتی که نعمت های خدا را کفران میکنیم و خدا را بخاطر آن سپاس نمی گذاریم؟.

خداوند سبحان (در آیات 94 تا 100 اعراف) به مردم شهر ها و قوم های مختلف خطاب می کند و می فرماید:ما مردم را به سختی و مرض ها و … مبتلا کردیم و این فقط آزمایشی بود برای آنها که به من روی بیاورند و زاری کنند و از معبودشان دوای آن را بخواهند در حالی که آن بی شرمان روی خود را از خدا برگرداندند.حتی با این حال ببینید که خدا چقدر در حق بنده هایش رئوف و مهربان است که بعد از آن آزمایش خوشی و نیکی را برای مردم به ارمغان می آورد ولی خدا این عده از مردم را بکشد که اینطور باز هم روی برمی گردانند و این آزمایش ها را به چشم خدا نمی گیرند بلکه به چشم روزگار می بینند!! و باز هم در دریای این دنیا غرق میشوند!.

خدا قادر است در یک لحظه به اسم رویداد طبیعی! جان را از بدن ما خارج کند.پس تا دیر نشده کاری بکنید……

جمع بندی آیات مختلف درباره قوم موسی:

داستان بالا هم مثل داستان قوم موسی است .ابتدا قومی ذلیل بودند که زیر استکبار فرعون زندگی می کردند خدا بر آنها منت نهاد و موسی را برگزید و بعد از بحث های طولانی با فرعون و معجزاتش مردم به او روی آوردند و از آن بدبختی نجات یافتند و همراه موسی هجرت کردند.خدا هم به آنها "من والسلوی"(غذا) داد و کم کم این قوم به مدد خدا(که در آیه 47 سوره بقره  میفرماید ما قوم بنی اسرائیل را بر جهانیان برتری دادیم!!) برترین قوم از هر نظر شد ولی در مدت 40 روز که موسی در حال دریافت وحی بود آنها به همه ارزش ها پشت کردند و معبود خود را تغییر دادند به گوساله!!  ولی باز هم خدا به آنها فرصت داد.

این قوم بنی اسرائیل هم قرآنی مثل ما داشتند(الواح) که خدا به موسی وحی کرده بود (آیه 145 اعراف) که در آن از هر موضوعی پندی بود و برای هر چیزی تفصیلی داشت ولی باز هم عدهای آن را تکفیر کردند.(صبر خدا را !!) از قبل خدا  آزمایش هایی از طوفان،ملخ،کنه،قورباغه ها،خون و روز شنبه، بر آنها آورد ولی آنها اعراض کردند و به نشانه ها کافر شدند و خدا هم آنها را عذاب کرد.(آیات 133 تا 142 اعراف).********

به همه روحانی ها نباید اعتماد کرد! چرا؟!!

خداوند (در آیات 175 و176 اعراف) یک روحانی را را معرفی می کند که از طرف خدا همه معارف الهی را دریافت کرده بود و راه حق از باطل برایش مشخص شده بود ولی او دنبال هوا و هوس خود را گرفت و منافع خود را بر هرچیز دیگر مقدم شمارد و دنباله روی شیطان شد آری مثال او مانند سگی است که" اگر به او حمله کنی دهانش را باز و زبانش را برون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاری باز همین کار را میکند!".********

آیه زیبای( 179 اعراف) بیانگر مطلب قشنگی است:

خداوند می فرماید: "(گمراهان) مانند چهار پایان و بلکه گمراه ترند."

حال من که اینهمه غرور و تکبر دارم و به خودم می بالم از کجا بدانم که از یک حیوان بهترم؟!!.********

(آیات 200 و 201 اعراف):خدا راهکار مبارزه با وسوسه درون را توضیح می دهد و راهکار پرهیزکاران را نیز بهنگام مواجهه بیان میکند:اگر از طرف شیطان وسوسه شدی به خدا پناه ببر.هنگامى که وسوسه اى از طرف شیطان به پرهیزکاران برسد بناگاه خدا را یاد مى کنند و همان لحظه بینا مى شوند!.(مثل "یوسف و زلیخا" که یوسف بناگاه در آن هنگام بینا شد. آیه 23 سوره یوسف).********

و در انتها (آیه 2 سوره انفال):

هنگامی که یاد خدا(ذکر) می آید قلب مومنان به لرزه در می آید و هنگام خواندن آیات ایمانشان افزایش می یابد.

بدرود.

 

دنیای شگفت انگیز بدن انسان

بنام خدا

سوره ذاریات آیه21:در وجود خودتان برایتان نشانه هایی است.

برای شناخت هرچه بیشتر خدا می توانیم به خودمان بنگریم.

به این نمونه زیبا نگاه کنید:

مرکزی در هیپوتالاموس مغز(مرکزی که مسئولیت تنظیم و کنترل قند را بر عهده دارد)،در هر لحظه قند خون را محاسبه کرده،پیام های لازم را به مخ می رساند.برای درک بهتر به این مثال توجه کنید:

فرض کنید خانمی خانه دار در ماه رمضان ساعت 8 صبح از خواب برخواسته و چون ساعت 4 صبح سحری زیادی خورده،قند خون وی در ساعت 8 صبح مساوی 90 است(قند خون طبیعی بین 65 و 115 می باشد)

از ساعت 8 صبح خانم مشغول کار می شود به طوری که قند خون او در ساعت 9 صبح به 80 و در ساعت 10 صبح به 70 می رسد،ا آنجا که او هیچ مشکلی ندارد چون قند خون او در حد معمول است ولی در ساعت 11 صبح،قند خون او به 60 که زیر حد معمول است،می رسد و ین امر باعث تحریک مرکز سنجش قند در هیپوتالاموس می شود و آن مرکز پیامی به کورتکس مغز می فرستد.

آن پیام(پیام احساس گرسنگی)سبب صدور دستور غذا خوردن می شود و پیام جدید به کورتکس مغز منتقل می شود ولی خانم خانه دار به این فرمان جواب منفی می دهد چون او روزه دار است.

در ساعت 12 ظهر،قند خون وی به نزدیک 50 می رسد.مرکز کنترل در مغز پیامی محکمتر و رساتر از پیام اولی می فرستد و این پیام به صورت لرزش دست و احساس ضعف و بی حالی مشهود می گردد.

ساعت 12.5 بعدالظهر مقدار قند خون این خانم به 45 می رسد و حال وی به وخامت می گراید.

در این لحضات این خانم به خطر "کومای کمبود قند" نزدیک می شود و اینجاست که مرکز کنترل قند فرمان تامین قند را به مراکز مخصوص آن در "مدولا" صادر می کند و این مرکز نیز پیام را به کبد و دستگاه گوارش منتقل می کند.

این مراکز،آنزیم های خاصی ترشح می کندد که توسط آنها چربی های  ذخیره شده به قند خون تبدیل شده،قند های تولید شده نیز به خون سرازیر می شود و میزان قند خون را بالا می برد.

مقدار قندی که از 45 به 50 و 60 و 70 و در ساعت 3 بعدالظهر به 80 رسیده،همراه با  کل عوارض کمبود قند(از فرمان گرسنگی گرفته تا احساس ضعف و لرزش دست) با این پیام کاملا از بین می روند.

سبحان الله احسن الخالقین.

 منبع:کتابی از دکتر کرمانی(متخصص تغذیه)

بنام الله

بنام او که جانمان در دستش است

شوری 18):کسانی که به قیامت ایمان ندارند،شتابزده آن را می خواهند و کسانی که ایمان آورده اند از آن هراسناکند و می دانند که آن حق است.بدان که آنان که در مورد قیامت تردید می ورزند،قطعا در گمراهی دور و درازی اند.

۱)عده ای بسیار با احتیاط گام بر می دارند و از آن حراسناکند و سعی می کنند در این فاصله بین زندگی این دنیا تا مرگ از لحظه به لحظه زندگی بهره بگیرند.اینان احساس می کنند که لحظه به لحظه به بن بست زندگی نزدیک می شوند و باید کوچ کنند.....

۲)عده ای دیگر آن را در نظر خود دور می پندارند و از آن غفلت می کنند.اینان احساس می کنند که راه رسیدن به قیامت مثل جاده ای همواری است که انتهای آن جایی است که به چشم نمی آید و می گویند:"حالا حالاها وقت داریم!".

۳)عده ای هم به آن ایمان ندارند و از روی استهزاء می گویند: "پس این  قیامت کی برپا خواهد شد؟ ما مشتاقانه در انتظارش هستیم!".

متاسفانه اینان نمی فهمند و در گمراهی خود فرو ر فتند.

بدرود.

تبرک

بنام خدای آگاه دانا

سوره یوسف آیه ۸۴):و(یعقوب) از آنان روی‌گردانید و گفت: ای دریغ بر یوسف، و در حالی که اندوه خود را فرومی‌خورد، چشمانش از اندوه سپید گردید.

چشم انسان به بیماریهای بسیاری دچار می‌شود که از آن جمله بعضی از آنها عارضه‌های بسیط، اما بعضی دیگر عوارضی خطیر و بس مهم هستند. این امراض خطیر در دو بیماری شایع که عبارت از بیماری «گلوکاما» یا آب سیاه و «کتاراکتا» یا آب سفید است تمثیل می‌شوند. این بیماری مادهء شفاف عدسیهء چشم را به مادهء سفید تیره یی مبدل می‌سازد. درست همانند سفیدهء تخم مرغ قبل و بعد از پخته‌شدن آن؛ سفیدهء مایع تخم مرغ قبل از پختن آن شفاف و زلال است، اما همین که در آب جوش افکنده شود، زلالیّت آن به رنگ سفید تیرهء غلیظی مبدل می‌گردد.

عامل بیماری گلوکوما معمولاً پیری است. اما در بیماری آب سفید یا کتاراکتا، فقط پیری عامل آن نبوده بلکه علم طب در عصر حاضر اثبات کرده است که در ضمن اسباب و علل این بیماری؛ یکی هم بالارفتن فشار خون، بسیاری گریه و اندوه و اضطرابات و تشوشات روحی و روانی است.

علایم این بیماری در آغاز همان ضعف دید است که رفته رفته بیشتر شده و به تدریج سفیدیی در عدسیهء چشم به ظهور می‌رسد و چون این سفیدی فراگیر شد، دید انسان دیگر تماماً از بین می‌رود.

علم طب تا اواخر قرن نزدهم  بر این پندار بود که علت این بیماری نزول ماده ی سیال سفیدی است که از مغز انسان سرازیر گردیده و در پشت عدسیهء چشم وی جای می‌گیرد و لذا مانع دید وی گردیده و او را به کوری مبتلا می‌گرداند. از این جهت این مرض را به نام «کتاراکتا» یا «آب مروارید» نامیده‌اند.

اما آیه 93 از همین سوره توضیح می‌دهد که چگونه یوسف با افکندن پیراهنش بر رخسارهء پدر، در جهت درمان وی کوشید:

سوره یوسف آیه ۹۳):این پیراهن مرا ببرید و آن را بر چهرهء پدرم بیفکنید تا بیان شود.

آری؛ بعد از آنکه حضرت یعقوب احساس کرد که فرزندش یوسف زنده و سلامت است، غم و اندوه عمیق وی برطرف گردیده فشارخون وی پایین آمد و حالتی از سعادت و شادمانی بر وی مستولی گردید. درست در این هنگام بود که بینایی وی مجدداً به وی باز گشت، چنانکه آیهء 96 این سوره می‌گوید:

سوره یوسف آیه ۹۶):و چون مژده‌رسان آمد، آن پیراهن را بر چهرهء او انداخت، پس بینا گردید.

 و این چنین است که قرآن کریم قرنها  قبل، اعراض این بیماری را توصیف نموده، اسباب و عللش را روشن می‌سازد و نهایتاً روش درمان آن را نیز بازگو می‌نماید. بیماریی ‌که بالارفتن فشار خون به علت حزن و اندوه بسیار، سبب آن می‌شود و پایین‌آمدن فشار خون بر اثر خوشحالی و سرور نیز آن را از بین می­برد.

ولی متاسفانه عده ای بدون تحقیق و مطالعه درباره علل بوجود آمدن پدیده ها و درمان آن/ آیه ۹۶ سوره یوسف را به تبرک جستن از این و آن امام زاده برای کشیدن روی بیمار و شفا دادن او ارتباط می دهند.

آ‌زادی

بنام خدای آزادى خواه

256 بقره)لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

این آیه، آیه کلیدی در قرآن است.آنجا که آزادی واقعی را بیان می کند.

این خداییست که من دنبالش می گشتم نه آن خدایی که از بچگی بهم معرفی کرده بودند.

خدایی که بنده هایش را می شناسد و اگر هم به ظاهر(در نظر ما) بر آنها سخت می گیرد فقط و فقط بخاطر خودشان است.

بعد از آن همه نصیحت ها و حرف ها و حکم ها و دستورات،نمی گوید که چون من مالک شما هستم باید از دستورات من تبعیت کنید و هرکس این کار را نکرد سوسک می شود!

بلکه کار را به خودمان واگذار می کند.می فرماید:ببین بنده عزیزم! راه درست و نادرست رو بهت نشون دادم و هر چیزی رو هم که برای یک زندگی ایده آل و خوب لازم بود،با حرفام بهت گفتم.حالا این توئی و نفست!

ولی بنده من  اگه از راهی که پیش رویت گذاشتم نری،بدون که به من ضرری نمی رسونی بلکه خودت رو نابود می کنی ولی اگه توی راه من باشی،بدون که به دستاویز محکمی چنگ زدی که هیچ چیزی باعث سقوطت نمی شه...

نور

بنام نور زمین و آسمان ها

آیه 17 سوره بقره): مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ نَاراً فَلَمَّا أَضَاءتْ مَا حَوْلَهُ ذَهَبَ اللّهُ بِنُورِهِمْ وَتَرَکَهُمْ فِی ظُلُمَاتٍ لاَّ یُبْصِرُونَ

 مثال منافقان بمانند مثال کسی است که در تاریکی آتشی را روشن می کند و آن آتش اطرافش را روشن می کند ولی خدا  آن نور را می برد و آنها در تاریکی ها و ظلمات باقی می مانند و چیزی را نمی بینند.

منافقان گر چه در تظاهر به نور ایمان دارند اما باطنشان آتش است(نار) و اگر نوری هم باشد ضعیف و خفیف است و کوتاه مدت.

در زندگی انسان بیراهه فراوان است اما راه مستقیم که به سرمنزل مقصود می رسد تنها یکی  است.از آن گذشته پرده های ظلمت و طوفان های وحشتناک و حوادث گوناگون در طول این راه  فراوان خواهد بود.

چراغ پرفروغی که از این حوادث مصون باشد لازم است که این پرده های ظلمت را بشکافد و در برابر طوفان ها مقاومت کند و آن چیزی جز چراغ عقل و ایمان  نیست.

و جالب اینجاست که منافقان برای رسیدن به نور از آتش(نار) استفاده می کنند،آتشی که هم دود دارد و هم خاکستر و هم سوزش!

در حالی که کسانی که دلشان با خداست و در راه مستقیمند،از نور حقیقی بهره می برند همانطور که بسیار زیبا می فرماید:

آیه 8 سوره تغابن):به خدا و پیامبر و نوری که فرو فرستاده(قرآن) ایمان بیاورید و خدا به آنچه می کنید بیناست..

آیه 35 سوره نور):خدا نور آسمانها و زمین است مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه‏اى است آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت‏ خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى افروخته مى‏شود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشى نرسیده باشد روشنى بخشد روشنى بر روى روشنى است‏ خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى‏کند و این مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چیزى داناست

و جالب اینجاست عده ای می خواهند این نور را با دهانشان خاموش کنند!!

بنظر شما می توانند؟؟!

آیه 32 سوره توبه):می خواهند نور خدا را با سخنانشان خاموش کنند در حالی که خداوند نمی گذارد و نور خود را کامل می کند! اگر چه کافران را خوش نیاید!!.

بدرود..

شعر ایثار

چه خوش باشد که باایمان بمیریم                 برای دوست جاویدان بمیریم

چه خوش باشد میان سنگر حق                   برای یاری قرآن بمیریم

چه خوش باشد که چون صدیق اکبر               براستی در ره ایمان بمیریم

چه خوش باشد عمرگونه به محراب                درون خانه رحمان بمیریم

چه خوش باشد که چون عثمان مظلوم           به وقت خواندن قرآن بمیریم

چه خوش باشد علی گونه به مسجد              به زیر تیغ نااهلان بمیریم

چه خوش باشد که چون بوذر و سلمان            برای خالق یزدان بمیریم

چه خوش باشد بسان ابن زهرا                      به صحرا با لب عطشان بمیریم

چه خوش باشد مثال بوحنیفه                        به زیر دار زندانبان بمیریم

چه خوش باشد که همچون ابن حنبل              برای ماندن قرآن بمیریم

چه خوش باشد بسان شیخ بنا                      برای عزت اسلام بمیریم

چه خوش باشد که همچون سید قطب             به وقت مرگمان خندان بمیریم

چه خوش باشد مثال اعلی مودود                   به وقت مرگ حق گویان بمیریم

چه خوش باشد که چون شهید خالد                به زیر تیر و رگباران بمیریم

دستش را رد نکن...

مادر به استقبال زن همسایه که برای ملاقات آنها آمده بود رفت و فاطمه همچنان سرجای خود نشسته بود.

مادر از این کار فاطمه کاملا گیچ شده بود، او هیچ حرکتی از خود برای استقبال از میهمان نکرده و از جای خود بلند هم نشده بود و حتی وقتی که زن همسایه دستش را برای سلام به طرف او دراز کرد، دست او را نگرفته و او را لحظاتی با دست باز رها کرد تا اینکه مادر بهت‌زده اش مجبور شد فریاد زده و بگوید: بلند شو و به خاله‌ات سلام کن!

فاطمه بدون اینکه از جایش بلند شود و گویی که چیزی نشنیده، با بی توجهی جواب مادرش را داد.

زن همسایه که از دست فاطمه ناراحت شده بود و احساس می‌کرد که به او بی‌احترامی شده، دست درازشده‌اش را عقب کشید... خواست که به خانه‌اش برگردد و گفت: مثل اینکه وقت خوبی نیامده‌ام.

ادامه مطلب ...